برای شروع یک نمونه واقعی از یک مسلمان سکولار در اینجا معرفی میشود و پس از آن به بررسی نظری میپردازم. آقای الف کارمند شرکت مخابرات است. ایشان مسلمان هستند و اعمال و مناسک اسلام را به جا میآورند یعنی نماز میخوانند، روزه میگیرند، و در حد توان فریضههای دین را به جا میآورند. ایشان معتقد است که اعمال و رفتار دیگران به خودشان مربوط است و او در نهایت فقط میتواند نظر خود را بگوید. آقای الف معتقد است که حکومت نباید دینی باشد تا همه بتوانند آزادانه زندگی کنند. مثلا ایشان معتقد است که اینکه همسایهاش دوست دارد مشروب بنوشد هیچ ربطی به زندگی او ندارد و به هرحال او نمازش را میخواند و مشروب هم نمینوشد. یا اینکه معتقد است که پول دادن برای احکام دینی نباید واجب باشد و باید هرکس دلش میخواهد و به آن اعتقاد دارد آن کار را بکند.
ایشان معتقد است که وقتی حکومت دینی نباشد، آدمهایی که واقعا دیندار هستند از آدمهای ریاکار حسابشان جدا میشود و اینگونه دیگر دین در خدمت پول و قدرت استفاده نمیشود. ایشان معتقدند که اعتقادات مسئلهای شخصی است و هرکسی معتقد است که دین او از همه بهتر است. پس چه دلیلی دارد که حکومت به زور دیگران را مجبور به رعایت کارهایی بکند که به آن اعتقاد ندارند؟
آقای الف وقتی که بحث میشود از فواید نماز و روزه برای دیگران صحبت میکند و به آنها توصیه میکند که این اعمال را انجام دهند اما اگر دیگران نپذیرفتند اصراری ندارد. همینطور ایشان نیز صحبتهای دیگران را بارها در نقد اعتقاداتش شنیده است و در مواردی هم به دیگران حق میدهد اما او از نماز خواندن و روزه گرفتن لذت میبرد و برایش عبادت کردن و راز ونیاز کردن شیرین است. دیگران هم چندان کاری به او ندارند و او هم همینطور.
ایشان همینطور معتقدند که پیروی از عالمان دینی فقط در مباحث دینی و اعتقادی است چرا که هر کاری باید به متخصص آن کار واگذار شود. یعنی کسی که در زمینه فقه درس خوانده است در همان زمینه فعالیت کند و کسی که پزشکی خوانده است هم همینطور و این مورد برای سیاستمدار و تعمیر کار و سایر تخصصها هم صادق است.
آقای الف یک مسلمان سکولار است.
در بحثهایی که حول محور سکولاریسم شکل گرفته است یکی از مواردی که در مورد آن بحث میشود جمع سکولار بودن و مسلمان بودن است. بسیاری از افراد تصور میکنند که این دو گزینه با هم در تناقض هستند، درحالی که اگر این دو واژه را همچون دو موجود جاندار تصور کنیم، رابطه اثرگذار در بعد موجودیت، بر هم ندارند! یعنی بودن یا نبودن یکی از آنها در بودن یا نبودن دیگری بیاثر است.
دین مجموعهای از رفتارها و باورها است که در راه و روش زندگییک فرد اثر گذار است. یعنی برای یک فرد، قدری فراتر از یک ایدئولوژی است.
اما سکولاریسم یک خصوصیت از سیستم حکومت است. یعنی حتی ایدئولوژی هم نیست و اصلا در فردیت معنی ندارد. سکولاریسم به این معنی است که حکومت دینی نباشد. یعنی دین حکومت نکند. اما به این معنی نیست که دین نباشد! و سکولار به فردی میگویند که معتقد باشد سکولاریسم گزاره مفیدی است و باید ساختار قدرت در جامعه چنین خصوصیتی داشته باشد. حال این فرد هم میتواند دیندار باشد و هم بیدین. اتفاقا اکثر افرادی که معتقد به حکومت دینی هستند، چون به دنبال اهداف سیاسی میگردند دیندار نبوده و دقیقا با آلوده کردن دین به موارد سیاسی ضد دین عمل میکنند.
البته در این میان عدهای در یک نگاه افراطی، گزارههایی چون امر به معروف را در حد قوانین لازم و واجب برای همه جامعه تعمیم میدهند که برای تضمین به اجرا در آمدنشان حکومت دینی لازم است. این مورد همانطور که عرض شد یک تعمیم است. به علاوه، اگر همه انسانها قبول کنند که جامعه متعلق به همه است و همه اعتقادها محترم هستند، آنگاه قطعا برای یک همزیستی مسالمت آمیز باید طریقه احترام به همه رعایت شود و هرکسی تا حدی از خواسته خود کوتاه بیاید. در غیر اینصورت قانون جنگل حکمفرما میشود که هرکه زورش بیشتر بود بقیه را به زور همسو با خود کند. که این دیدگاهی افراطی است. این البته بستگی به تعریف دین هم دارد. اگر بگوییم دین ما میگوید همه باید به زور مطلوب ما را رعایت کنند که رسما به فاشیسم اعتراف کردهایم و اگر نیست باید آنهایی را که اعتقاد را به سوی فاشیسم هدایت میکنند توجیه کرد.
بنابراین دیندار بودن با سکولار بودن هیچ منافاتی ندارد. و آنهایی که چنین ادعایی دارند عملا دین را گونهای فاشیسم معرفی میکنند. یعنی حکومت دینی را برای به اجرا در آمدن قوانین مطلوب خود که ممکن است مطلوب دیگران نباشد واجب می دانند. که این به این معنی است دیگران را مجبور به پذیرش خواست عقیدتی خود میکنند. این اعمال زور گونهای فاشیسم است. پس سکولاریسم هم به سود دینداران است و هم به سود بیدینها در این میان فقط دینفروشان و فاشیستها هستند که ضرر میکنند چون به مطلوبات خود نمیرسند.
21 ژوئیه 2010 at 6:47 ب.ظ.
تحلیل درستی بود.
تشکر از شما بابت متن زیبایتان.
متاسفانه بعضی دوستان سکولار و لائیسیته و بی خدایی و … همه را در کلمه سکولار معنی میکنند که معنی مطلوب حکومته.
لازمه حکومت سکولار احترام به عقایده نه توهین به عقاید به جرم مسلمان بودن یا بی خدا بودن.
21 ژوئیه 2010 at 8:35 ب.ظ.
جالب بود به نظرم گسترش دادن این عقیده در جامعه خشک مقدس خیلی خیلی موثر هست و جواب میده با اینکه من مسلمان نیستم اما میگم که حتما نیازی به حذف اسلام نیست این اندیشه ای که دوستمون معرفی کرده اصلا سکولار نیست و یک برداشت اجتماعی از اسلام هست و قابل قبول هم هست به نظر برداشت اصیل میاد اما باید بحث بشه که این برداشت تو ام با تحریف هست یا نه یه برداشت واقعی و روشنفکرانه هست
21 ژوئیه 2010 at 9:18 ب.ظ.
به آقای الف بگین یه بار بدون تعسب بره آیه 103 سوره نحل رو بخونه ببینه انسافن اون استدلاله آبکی و بیشرمانه میتونه کلام پروردگار باشه؟!
21 ژوئیه 2010 at 11:01 ب.ظ.
املات منو کشته با این سطح سوادت مفسر هم شدی؟؟
21 ژوئیه 2010 at 11:08 ب.ظ.
برخي از دوستان معتقدند که حروفي که در عربي صداي متفاوتي دارند ولي در فارسي صداي يکسان دارند بايد به رايج ترين آنها تقليل يابند مگر در مواردي که املا دقيقا مشابه شود. مثلا (ز، ذ، ظ، ض) همگي تبديل شوند به «ز» که رايج تر است و کلماتي که با آن حروف نگاشته مي شوند نيز همگي با حرف «ز» نوشته شوند مگر املاي مشابه پيش آيد.
به گمان من کاربر ناوال نيز چنين عقيده اي دارند.
21 ژوئیه 2010 at 10:09 ب.ظ.
به نظرم این نوشته خیلی با مفید تر از فلسفه پردازی آقای نراقی بود. درود بر شما.
البته چنان که دوستی گفته فراموش نکنیم که این مسلمان سکولار شما دیگه با اون مسلمانی که به قصاص و سایر احکام قرآنی به عنوان قوانین لازم الاجرا اعتقاد داره کلی تفاوت عقیدتی پیدا می کنه. برای اون مسلمان فناتیک (که الان زمام کشور رو در دست داره) این مسلمان شما هم دست کمی از «کفار» نداره. در نهایت امیدوارم همه ی مسلمین جهان به سمت آقای الف میل کنند 🙂
21 ژوئیه 2010 at 11:00 ب.ظ.
فرهاد عزيز
دو گزاره هستند که اين مسلمان را سکولار ميکند:
1- پذيرفتن اين واقعيت که زمين براي همه انسانها است که آنها ممکن است طور ديگري بينديشند. براي در کنار هم بودن و زندگي اجتماعي مجبور است که برخي از مطلوبات خود را ناديده گرفته و به قوانين جامعه که براي همه است احترام بگذارد. پذيرش اين مورد به دليل نياز او به جامعه و پرهيز از برقراري قانون جنگل و قدرت است.
2- در يک حکومت سکولار از اينکه روزي جامعه برگردد و او در اقليت شود و کسي به او زور بگويد هم جلوگيري مي شود. يعني همه راحتي و رفاه انساني رو دارند و فرصت براي مطالبات اضافه که ممکن است مطلوب عده اي باشد و به ضرر ديگران داده نمي شود. بنابراين ممکن است آقاي الف معتقد به سنگسار باشد اما مي داند که نبايد اجرا کند چون همه معتقد نيستند. و به ضضرر ديگران است. ولي او معتقد به نماز است و شراب نخوردن که به کسي هم کاري ندارد. پس اجرا ميکند و از آنها لذت مي برد.
مجموع همه اينها يعني ايشان اول انسان است بعد ديندار است.
21 ژوئیه 2010 at 10:49 ب.ظ.
نفهمیدم منظور ناوال (که حتی تعصب رو هم بلد نیست بنویسه – تعسب!-) چیه. سوره نحل ۀیه 103 در جواب کسانی هست که می گفتند پیغمبر از سسلمان فارسی قرآن رو می گیره اومده. جواب هم اینه که سلمان فارس هست و قرآن به زبان «عربی مبین» هست. به هر حال چنین تهمتی رو خیلی هم با استدلال نمی شه جواب داد چون بالاخره یه ادعا هست. مثل این که به شما بگن این حرف رو که می گی از خودت نیستت و مثلا اصغر! بهت یاد داده. در جواب چنین ادعایی خیلی هم نمی شه کاری کرد. استدلال قرآن شاید خیلی سفت! نباشه ولی به هر حال بی شرمانه نیست.
انصاف هم خوب چیزیه.
به هر حال اگه دین ندارید حد اقل آزاده باشید.
21 ژوئیه 2010 at 10:50 ب.ظ.
ببینید وقتی میایم ساست مارو عین دیانتمون میکنیم به تضاد میرسیم/ چون دین میگه حق ولی در سیاست باید مصلحت رو سنجید// بسیار عالی هست که مادر سیاستمون حق رو اجرا کنیم ولی متاسفانه اگه دیدی منو صدا کن//
واسه همین میگیم سکولاریسم به معنی تابود نشدن دین/ ولی هم تند رو های این ور و اونور به هم دیگه میگن بی خدا! و طالبان!
یعنی هیچکی به رنگ خاکستری اعتقاد نداره؟
21 ژوئیه 2010 at 11:23 ب.ظ.
ممنون
به نظرم مشکل اساسی تر باشه.
چون اکثر فقهایی که گفتی متخصص اند
میگند مسلمون باید در جامعه اسلامی باشه
من درست نمی دونم
ولی اگر خود دین اسلام مخالف سکولاریسم باشه چی؟
21 ژوئیه 2010 at 11:29 ب.ظ.
نيماي عزيز
اين نکته ضروري به نظر ميرسد که در يک جامعه با چند مذهب افراد قبل از اينکه مذهبي باشند انسان باشند تصور کنيد که:
يک جامعه داريم با چندين مذهب، اين مذاهب سلوک عملي دارند که بايد انجام دهند. انجام دادن آنها براي همه شدني نيست. مثلا اگر مذهب الف بخواهد يکي از مناسکش را کامل انجام دهد، مذهب ب را نقض کرده است و همينطور چنين تداخل هاي عملي براي بقيه مذاهب وجود دارد.
در اينجا تصور کنيد پيروان همه مذاهب متقاعد شوند که به جاي نبردهاي خونين با يکديگر براي يکرنگ کردن جامعه به رنگ خودشان، بهتر است از بعضي مطلوبات خود دست بکشند تا همه با مسالمت تحت قانوني بي طرف زندگي کنند. معيار مشترکي که مي تواند همه را در برگيرد انسانيت است. يعني مرزهاي انسانيت رعايت شوند. اين يعني سکولاريسم. در چنين جامعه اي آن افراد همه به دينشان معتقدند اما سکولار نيز هستند. درست است که در عمل تمام و کمال آنچه مطلوبشان است انجام نمي دهند، اما اين ربطي به اعتقادشان ندارد.
اين يک اصل ابتدايي جامعه است که در قبال به دست آوردن امتيازات اجتماعي، برخي از خواسته هاي خود را از دست بدهيم.
21 ژوئیه 2010 at 11:32 ب.ظ.
به نظرم تحلیل بسیار سصحی ای بود. مهمترین جنبه ای که نادیده گرفته شده احکام اجتماعی اسلامه. اسلام یه عالمه احکام سیاسی اجتماعی داره که اگه بخواین اجراش کنین لزوما دیگه سکولار به حساب نمیاین. مسلما اگه اسلام رو به یک دین و آیین شخصی و عبادت فردی تقلیل بدین فرض این نوشته رو میشه بررسی کرد ولی اسلام پر از احکام حکومتیه. پر از احکام قضایی ، ….
21 ژوئیه 2010 at 11:43 ب.ظ.
متشکرم اندیشه
امیدوارم به این تعامل برسیم
22 ژوئیه 2010 at 12:05 ق.ظ.
متأسفانه در دوراني زندگي مي كنيم كه بي خدايي با سكولاريسم اغلب هم معنا تلقي مي شود.
به هر حال، علي رقم عملكرد مزخرف حكومت هاي ديني، اعم از كليساي قرون وسطي تا حكومت سني سعودي و رژيم شيعهء ايران، اسلام اصولآ ديني سياسي است و يك مسلمان واقعي نمي تواند سكولار باشد.
22 ژوئیه 2010 at 1:02 ق.ظ.
آقا ازين به بعد منم آقاي » الف «
22 ژوئیه 2010 at 3:10 ق.ظ.
تجربه تاریخی ثابت کرده است که در یک جامعهی با اکثریت مسلمان معتقد آزادی عقیده، رواداری و سکولاریسم خواب و خیال خواهد بود چون خودحقمطلقپنداری و رد کامل دیگران از ذاتیترین مسائل اسلام است و ملکه ذهنی یک فرد مسلمان این است که سعادت کامل در اجرای کامل و بی چون چرای تمام احکام و ادعاهای فردی و اجتماعی اسلام نهفته است. تنها زمانی که در یک جامعه، مسلمانان معتقد در اقلیت قرارگرفتهاند رواداری و سکولاریسم حتی در میان خودشان ممکن شده است. لبنان نمونهاش است.
به نظر من تنها یک راه برای رسیدن به جامعه و حکومتی آزاد و سکولار برای جامعهای مانند ما ممکن است و آن اینکه دگراندیشان و آزادی خواهان قدرت فکری، اجتماعی، اقتصادی و … شان از مسلمانان متعصب بیشتر شود. و چون یک حکومت دینی درنهایت به فاشیسم ختم خواهد شد (که برای ما شده است!) و لاجرم ضدخودش را تولید خواهد کرد واضح است که جامعه ما دائم دارد به سمت غیردینی شدن و رواداری حرکت میکند که عملا برخلاف منش و خواست حکومت دینی است.
برای اینکه اقشار متدین جامعه هم احساس بدی نسبت به دینشان و حکومت و جامعه سکولار نداشته باشند نیاز به نوعی پروتستانیسم مذهبی در اسلام احساس میشود. و تا واقعیات جهان و جامعه علما و صاحبان دین را برای حفظ باقی ماندهی آن تحت فشار قرار ندهد به چنین سمتی حرکت نخواهند کرد.
مسائلی که گفتم را میتوان در تفاوت بین بیروت با قم و کسی مثل علامه فضل الله و نوری همدانی به عینه دید!
22 ژوئیه 2010 at 8:47 ق.ظ.
در بسیاری از این نوع بحث ها در کشورهای اسلامی, عموما سعی بر این قرار میگیرد تا این نوع جوامع را با جوامع اروپائی که مسیحی میباشند مقایسه کنند و نشان دهند که جوامع اسلامی تا چه حد عقب افتاده هستند. این دوستان در هنگام مقایسه کردنهای خود یک نکته بسیار مهم را فراموش میکنند و آن اینکه اسلام در 621 سال (اگر تاریخ هجرت را مبنا قرار دهیم) پس از مسیحیت ظهور کرده و اگر این اختلاف 600 ساله را در محاسبات جامعه شناسی خود منظور کنیم, خواهیم دید که عملا ما نیز در محدوده سالهای 1300 یعنی قرن چهاردهم میلادی که جوامع مسیحی اروپائی در تحت تسلط و نفوذ وحشتناک کلیسا قرار داشته و از آن رنج میبردند میباشیم و همینقدر که جامعه ایران بشکرانه ظهور رژیم جمهوری اسلامی در یک چنین وضعیت رشد مقابله ای با قدرت مسجد و روحانیون آن قرار گرفته خود جای شکر بسیار دارد و این درحالیستکه در اکثر کشورهای اسلامی دیگر و حتی کشور همسایه و در ظاهر پیشرفت کرده ما یعنی ترکیه, علی رغم محدود گشتن مسجد و روحانیون در بیش از 70 سال قبل هم اینک شاهد رشد نیروهای مذهبی و بدست گرفتن قدرت سیاسی در آن میباشیم که خود نشاندهنده عدم عمق تفکرات مقابله جویانه با مسجد و یا بسخن دیگر سکولاریزم در آن میباشد. در مقایسه با اروپا , تصور میکنم که جامعه ایران راه چند صد ساله را در چند دهه پیموده که این خود خبر بسیار مسرت بخشی میباشد.
22 ژوئیه 2010 at 1:37 ب.ظ.
تحلیل بسیار مزخرفی بود! شما نشستی الکی از پیش خودت دین را به چند تا اعمال عبادی فردی تقلیل می دهی. نخیر برادر من این اعمال عبادی کو چکترین جزء دین است. دین هزار و یک قانون دارد که در رفتار اجتماعی و سیاسی ما تأثیر گذار است. پس جهاد, خمس, زکات, دستورات قضایی اسلام مانند حد و تعزیر, ربا , احاکم معامله و….بلا نسبت بلا نسبت تخم ماست؟ حرف بی ربط جرا می زنی؟ اگر انجام وظایف شغلی یا اجتماعی با احکام دین در تعارض قرار گرفت تکلیف چیست آقای بزرگوار؟ مثلاً اگر یک فوتبالیست در ماه رمضان خواست و در وسط فصل لیگ خواست روزه بگیرد و در نتیجه به خاطر ضعف بدنی تیم را به گا بدهد چه باید کرد.
فکر کنم همین مختصر بسنده باشد!
22 ژوئیه 2010 at 2:14 ب.ظ.
والله قضيه خيلي سادست. هر حكومتي بايد با راي اكثريت اداره بشه چه اكثريت احكام اسلامي بخوان چه غير اسلامي . ديگه اينهمه بحث و جدل نداره
22 ژوئیه 2010 at 4:33 ب.ظ.
سوره النساء آیه 25 تا الی آخر را بخوانید آیا کتاب مسلمانان سخنی از سکولاریسم می زند ؟ اسلام با سکولاریسم طبق کتاب آنها قرآن وجود ندارد اگر هم باشد با توجه به آیه هایی که نازل کرده اند آن را نابود میکندد و خلاصه کلام قرآن ضد سکولاریسم است
22 ژوئیه 2010 at 5:09 ب.ظ.
مسئله به این ساده گی ها نیست
نمونه عینی تضاد بین اسلام و سکولاریسم در حقوق و قضا ست
بنابر حقوق و قضا در اسلام حدود و دیات و قصاص و ارث و…. معین شده همه اینها در قرآن بیان شده آنهم بصورت آمرانه یعنی مسلمین موظف عمل به آن هستند همانطور که موظف به نماز خواندن و روزه گرفتن هستند قائل نبودن به این اصول به معنی قائل نبودن به مفاد قرآن است و قائل نبودن به مفاد قرآن مسلمانی (تسلیم بودن در برار امر خدا) نیست
قضای سکولار یعنی قضای غیر اسلامی قائل به قضای سکولار قائل به مفاد قرآنی نیست
پس چگونه ما سکولاریسم را با اسلام جمع کنیم؟
24 ژوئیه 2010 at 9:42 ق.ظ.
در خصوص اكثر احكام اسلامي حتي اونهايي كه در قران به صراحت ذكر شده، اتفاق عقيده حتي بين علماي يك مكتب وجود نداره. در خصوص خيلي از احكام هم گفته اگه توبه كردن ببخشين. بنابراين اين برداشت رو ميشه كرد كه تصميم گيري نهايي رو بر عهده عقل بشر گذاشته وتنها سرنخ و اشاره اي داده. بنابراين در خصوص تمامي احكام اجتماعي كه حتي با صراحت ذكر شده بايد نظر اكثريت اجرا بشه.
22 ژوئیه 2010 at 6:10 ب.ظ.
مشکل اصلاح طلبان در عدم موفقیت در گفتمان جامعه مدنی این بود که میخواستند تغییر را از بالا به پایین جامعه ایجاد کنند یعنی نهاد حکومت را تغییر دهند.
حالا هم مدعیان سکولار دارن همین راه رو میرن.
فکر میکنید چرا مهندس میگه اول اطلاع رسانی و آگاه سازی؟
چون میخواد تغییر از پایین به بالا انجام بشه. وقتی هم میگه استقلال نهاد دین از حکومت دقیقا یک حکومت سکولاره حتما نباید اسم سکولار رو ببره.
مشکل شما اینه که تا میگن مسلمان یا شیعه یا مذهبی یاد بسیجیا میفتین در صورتیکه اکثر مردم ایران دارن به قول شما سکولار زندگی می کنند یعنی متعادل و با انسانیت.
مگه وقتی تو جریان اعتراضات کسی زخمی میشد مردم برای کمک بهش میپرسیدن دینت چیه؟
تا حالا چند نفر آدم عادی دیدی که بره امر به معروف کنه به زور یا سر کسی رو ببره که تو چرا از دین خارج شدی؟ حکومت مزخرف جمهوری اسلامی طالبانی رو یکسان با مردم نگیرید لطفا.
22 ژوئیه 2010 at 6:21 ب.ظ.
به جای اینکه همش به فکر به دست گرفتن قدرت باشیم بیایید با هم به فکر ساختن ایران باشیم.
22 ژوئیه 2010 at 7:23 ب.ظ.
بله درسته. میشه.
22 ژوئیه 2010 at 7:33 ب.ظ.
خوب من مطلبت رو خوندم و بهرحال نظر هم دادم. حالا معنیش اینه که یه توک پا زحمت بکش بیا یکی از مطالب من رو بخون:)
22 ژوئیه 2010 at 8:46 ب.ظ.
نمیدانم چرا با خواندن مقاله احساس کردم به نوعی اشاره ای به نظر من در باب ضرورت اصلاحات در اسلام شده است.
اصلاحاتی که برای آمادگی در مقابل غالب شدن قریب الوقوع و اجتناب ناپذیر اندیشه های سکولاریستی در تفکرات اکثریت افراد فعال جامعه که اکنون انبوه جوانان و نو جوانان دین گریز امروز را تشکیل میدهند باید صورت گیرد تا هویت اسلامی ایران نابود نشود و دچار مشکلات هویتی بیشتر نگردیم( اجازه بدهید خواهش کنم در محکومیت این یک جمله عجله نکنید).
در فکر بودم به چه طریق وظیفه ی خودم ر ا انجام دهم !
وظیفه ای که نه به خاطر اینکه فکر میکنم من به طور مطلق درست است و باید آنرا هر طور شده تلقین کنم.
بلکه وظیفه ام نسبت به روشن شدن تمام زوایای بحث تا از رهگذر این تعامل و تقابل هر چه بیشتر تمام خلل و فرج کار آشکار و جمعن به نتیجه ای مقرون به صلاح تر برسیم.
زمانی که به بخش کامنتها رسیدم دیدم هیچ نکته ی نا گفته نمانده که دیگر سروران اشاره نکرده باشند و بسیار بسیار مشعوف شدم.
آری نظریه پردازان نامی که یا اسیر فلسفه بافی اند و یا مرعوب قدرت و یا نگران اعتبار پس خودمان باید فکر خودمان باشیم.
اما قطعن اگر خودمان هم را متهم به همان کاری بکنیم که تا کنون بر علیه ما میکردند و به خاطر اختلاف رای همدیگر را ترور شخصیت کنیم فقط راه را برای دشمنان دین و کشور هموار کردیم.
آینده ی ایران دوستان مال ماست ؛ در دست ماست و بسیار درخشان است.
23 ژوئیه 2010 at 2:44 ق.ظ.
انسان سکولار عزيز.
پيش از هر چيز من نيز چون شما از شکل گيري بحث مشعوف هستم. اما در مورد اشاره به نظر شما متوجه منظورتان نشدم بزرگوار.