بایگانی ماهانه: ژانویه 2010

بررسی يک کليشه زيان آور که بخشی از فرهنگ ما شده «هرکی بیاد سر کار به حال مردم فرقی نمیکنه»

همه ما بارها این جمله را شنیده ایم که هرکی بیاد سر کار فرقی به حال مردم نمیکنه و بازهم حکومت چیزی بیش از این به مردم نمیدهد و فقط برای کس و کار خودش مفید است، پس به ما چه که خودمان را به کشتن دهیم؟! اولین و بارزترین دلیل رایج شدن این گفتار در میان قشر متوسط به پایین (از نظر تحصیلات و دانش اجتماعی) این است که هنوز حکومت را به عنوان اختیار دار جان و مال مردم میدانند و سیستمی که در آن بشود از حکومت انتظاری داشت هنوز در اذهان مردم بیگانه است.
ما سالها با دیکتاتوری و سیستم های تمامیت خواه حکومتی زندگی کرده ایم، شاهنشاهی رفت و مردم تغییری در احوال خود ندیدند که دلیل آن فرمالیته بودن انتخابات و جمهوریت ظاهری است. وعده بهتر شدن اوضاع و نفت سر سفره محقق نشد چون هنوز سلطنت و تمامیت خواهی از بین نرفته است. در سطوح پایین تر هم همین روند مشاهده شده است. از آنجایی که خانه از پایبست ویران است، انتخابات نمایندگان مجلس و شوراهای شهر و … هم تغییری در اوضاع اقتصادی و اجتماعی مردم ایجاد نکرده است و اینچنین است که ما به فریب خوردن عادت کرده ایم. بنابر این به این نتیجه رسیده ایم که هرکس انتخاب شود باز هم نمتیجه همین است و اصولا هر کس هرچه میگوید دروغ است.
اما کمتر شنیده میشود که تحلیل درستی از چرایی دروغ از آب در آمدن وعده ها به شکلی عامیانه بر سرزبانها بیفتد. کمتر میشنویم که دقیقا اشاره شود که مشکل از ولایت فقیه است و یا مشکل از اینجاست که اصولا تغییری در داده های ما ایجاد نشده است تا نتیجه ای متفاوت بخواهیم. ما تقصیر ها را برگردن خود می اندازیم چون نمیدانیم که میتوان سیستمهایی را برای اداره مملکت به کارگرفت که بتوان ازآنها بازخواست کرد و توضیح خواست.گرچه به کار بردن واژه حکومت برای این سیستمها صحیح نیست، اما از این نکته میگذریم و به زبان عانیانه خود میگوییم حکومت مردم بر مردم.
باید به شکلی کاملا قابل فهم توجیه شویم که نباید به یک کارمند بگوییم نون دولت را می خورد! و اصولا دولت نانی ندارد که به ما بدهد، بلکه این ما هستیم که در قبال انجام امور مختلف مورد نیاز برای پیشبرد کشور کارها را با هم تقسیم کرده ایم و برای مدیریت بهینه آنها قوانین مدون وضع میکنیم و افرادی را مامور اجرای آنها میکنیم. بنابر این حقوقی که یک کارمند میگیرد بخشی از هزینه ای است که ما برای اجرای قوانین پرداخت میکنیم.


این آب رفته است، همراه با خون هموطنان از لایه های عمیق خاک میهن پایین رفته است و دیگر به جوی باز نمیگردد

اعدامهای اخیر در مقابل چشمان باز دنیا نشان از تحقق یک سرنوشت محتوم است. جمهوری اسلامی به صراحت اعلام کرد که گوش شنوا ندارد و در عوض به جای گوش و چشم و عقل سراسر گلوله است. حکومتی که زور و پول مردم را در دست گرفته به مردم اعلان جنگ داده است. واضح است که راه مبارزه برای مردم گلوله نیست. اما چگونه میشود که اعدام نشد؟ چگونه میتوان جانان را از فقدان رهانید؟ همیشه به دنبال راهی شدنی و کارا برای بستن دست حکومت و جلوگیری از اعدامها بوده ام و همیشه تعجب میکردم که چرااقدامی موثر در این زمینه صورت نمیگیرد؟! معدلات پاسخگو نیستند و همچنان روند پرپر شدن ما ادامه دارد.
هرچه می اندیشم، فقط به یک کلنجار تکراری ذهنی می انجامد. یعنی واقعا راهی نیست ؟! واضح است که با محکوم کردن از سوی این و آن و مجامع بین المللی فقط میتوان کمیت را بهبود داد. اما جان مولفه ای کمی نیست و یک نفر و صد نفر ندارد. وقتی تو نیستی من هم نیست شده ام . این یک نتیجه واقعی برخاسته از یک اندیشه ناب است. من برای خودم استثنایی قائل نمیشوم . آن روز که ندا رفت اگر من آنجا ایستاده بودم الان دیگر نبودم. من باز هم چون همان روز با لبخند و فریاد به سوی آن سرانجام ناگزیر خواهم رفت، پس من هم نیستم و هستم !
به هر حال دیگر بازگشتی نیست. با هزار زبان دراز و بی زبان به ما وعده آتش و فقر و اسارت می دهند. چه کوتاه بیاییم و چه نه باز هم خواسته حکومت یکی است. آبرویی برایشان نمانده است دیگر، اعتمادی نیست. با خود اندیشیدم چرا من اعدام نشده ام؟ جواب فقط واژه اتفاق است، به همین سادگی .اگر از اعدام بترسم برای همیشه زنده به گور خواهم شد. باید خطر کرد و به خیابان رفت. باید کار را یکسره کرد.


هم خیر خواهی و هم تاثیر گذاری مثبت و بی نظیر بالاترین در پیشبرد جنبش، غیرقابل انکار است

خیرخواهی بالاترین و وفاداریش به مردم بی نظیر بوده است. انعکاس اخبار همین سایت جرس از طریق بالاترین از هر رسانه دیگری بیشتر بوده است.شکی نیست که سهم بالاترین در اطلاع رسانی برای جنبش سبز اگر با احتمال ضعيف، از سایت جرس بیشتر نبوده است، قوياً از آن کمتر هم نبوده است. بنابر این بسیار بعید است که سبز اندیشان واقعی بخواهند از بالاترین به عنوان دوست نادان یاد کنند.
حوادث اخیر خبر از یک توطئه در بدنه جنبش آزادی خواه ایران می دهند که نقاط حساسی چون کروبی و بالاترین را هدف گرفته است.بعضی از اپوزیسیون داخلی ایران بدانند که اگر به دلایلی تغییر مسیر دهند با لعن و نفرین دائمی مردم مواجه خواهند بود.
هرگز در بالاترین توهین طراحی شده به هیچ قومیتی نبوده است. کردها بیشترین جولان را در این سایت داده اند سایر اقوام هم همینطور. شاید یک کینه توزی مذهبی باعث شود بالاترین را ضد اسلام بخوانند و این نوشته های نا بخردانه و کم مایه از سر این کینه توزی باشد. من به عنوان یک کاربر آزاد اندیش بالاترین، نقد مذهب در این سایت را با افتخار تمام فریاد میزنم و امروز مذهبی ها هم دیگر نقد را توهین نمیدانند. در اینجا ما یاد میگیریم که با هم زندگی کنیم و همدیگر را بپذیریم.
همه میدانند که بالاترین انعکاس نظر بیش از 10000 کاربر فعال است! مگر می شود همه این کاربرها یکصدا و از یک قشر خاص باشند؟ اگر لینک مداحی در اینجا داغ نمیشود دلیلش واقعیت جامعه بالاتر از متوسط است که آن را نمی پسندند. بنابر این درج نوشته ای در سایت جرس بر علیه بالاترین قطعا خیرخواهانه و از سر دلسوزی نیست.
به علاوه، شما که باشید برادر که عدو و دوست تعیین میکنید؟ شما مگر از مردم ایران امضا دارید که وامدارتان هستند؟ مگر شما نماینده رسمی مردم هستید که دوست و دشمن برایشان تعیین کنید؟ این رفتارها بدون شک برخواسته از ترس عظیم برخی وابستگان به کلیت نظام ولایت فقیه است. بالاترین انعکاس دهنده نظر واقعی مردم در خصوص ولایت فقیه است و شما میخواهید با هر دوز و کلیکی بر آن تداوم بخشید؟ صبر کنید تا در 22 بهمن ببینید چه میشود.


و ناگهان خانم هديه تهراني زد زير گريه!

از آنجايي كه اين روزها مسئولين مملكتي در امر فراهم آوردن اسباب خنده براي هم ميهنان گوي سبقت را از هم مي ربايند، اين بار آقاي رحيم مشايي، آن معلوم الحال مجهوال المال به همراه هنرپيشه مشهور سينماي ايران خانم هديه تهراني، اقدام به اجراي يك پرده نمايش درام، كمدي و فانتزي كردند.
راوي داستان حجت الاسلام جعفر شجونی مي باشند. در صحنه فرعي داستان كه براي تماشاگران قابل رويت بوده و اين طرف پرده اجرا ميشود آقاي رحيم مشايي يكي از زانوهاي خود را خم ميكند ودست مخالفش را دراز و در راستاي بدن نگه ميدارد، سر را به زير مي افكند، آن يكي دست را بر سينه ميگذارد و با لحني كه عاشقانه بودن صحنه را زير سوال مي برد ميگويد : عكس هاي شما توحيدي است و من را ياد خدا مي اندازد! با گفتن اين جملات ناگهان خانم هديه تهراني دگرگون و يا واژگون ميشود و ميزند زير گريه و با صدايي كه هنوز بوي آن سوي پرده ميدهد ميگويد : آه رحيم! تا به حال كسي چنين چيزي به من نگفته بود! اين چنين بود كه آن پرده و ر افتاد و نه من ماندم و نه تو!


نگاهي به واژه حرامزاده و جايگاه آن در فرهنگ و عرف

هيچ دقت كرده ايد كه چرا مي گوييم حرامزاده؟ و چرا اين واژه براي كسي كه آن را به او نسبت ميدهيم بار منفي در حد پست بودن و آدم درجه اول نبودن وارد مي آورد؟ گرچه اين روزها حرامزاده يك فراواژه مولتي تعبيرا ست كه خيلي كم در معني وا‍ژه اي آن به كار ميرود اما همان معني واژه اي هم خود جاي بحث دارد.
حرام زائيده شدن و زايئده شدن يك فرد در هر جامعه اي بسته به مناسبات خاص پذيرفته شده براي انجام عمل مقاربت جنسي، به معني به دنيا آمدن يك فرد به نحوي است كه عمل مقاربت منجر به تشكيل جنين او، خارج از عرف و مراسم معمول جامعه باشد.اين مراسم و آداب و رسوم بسيار گسترده هستند و فقط ازدواج كردن نيست. مثلا ممكن است در ديدگاهي عمل به جا آوردن اعمال خاصي قبلاز مقاربت، توسط زن يا شوهر و يا هردو باعث شود كه فرزندي كه در اثر آن مقاربت به وجود مي آيد حرامزاده خوانده شود.
حال سوال اينجاست كه آيا اين موضوع سبب ميشود انساني كه با اين شرايط متولد شده است و به اصطلاح «حرامزاده» است يك انسان پست و يا درجه دو شناخته شود كه حقوق او با ساير انسانها حد اقل در مواردي يكسان نباشد؟ اينكه والدين آن فرد چگونه عمل مقاربت را انجام داده اند چه ربطي به خصوصيات ظاهري و استعداد و هوش و مولفه هاي اجتماعي او دارد؟ آيا هرگز ممكن نيست كه آن فرد روزي رئيس جمهور مملكتي شود؟ شايد آن فرد استعداد بسيار زيادي در سياست داشته باشد و يا ممكن است از بهره هوشي بسيار بالايي برخوردار باشد. آيا به دليل اينكه والدين او به شكل خاصي عمل مقاربت انجام داده اند بعضي از امكانات پيشرفت از او بايد دريغ شود ؟ كه ممكن است او با داشتن آنها به جامعه و خود خدمات بي نظيري ارائه دهد.
در فرهنگ ما هم چون اكثر تمدن هاي باسابقه ديگر، جايگاه واژه حرامزاده كهن است، اما جلوه اي كه با درهم آميختگي آن با مذهب به دست مي آيد بسيار بيشتر در معرض ديد است. در رساله هاي ديني و فقه هاي تشريح شده متفاوت از قرائت هاي گونگون اسلام ويژگي هاي خاصي براي حرامزادگي برشمرده شده است كه شايد بزرگترين اشتراك آنها تولد در اثر مقاربت قبل از نكاح اسلامي باشد. ولي در همه آنها قطعا براي فرد به دنيا آمده تحت اين شرايط محدوديتهايي در نظر گرفته شده است كه خارج از انسانيت است.
درست است كه يك فرد حرامزاده احتمالا به دليل عدم حمايت صحيح خانواده از او با بحرانهاي شخصيتي و اجتماعي برخورد ميكند و اين به اين معني است كه احتمال ظهور ناهنجاريهاي اخلاقي در او نسبت به سايرين بيشتر است، اما آيا اين دليل خوبي براي محدود كردن و ترد او حداقل از بعضي جايگاه هاي اجتماعي است؟ آيا بهتر نيست كه او را تحت حمايت هاي اجتماعي خاص قرار دهيم تا از گزندهاي مذكور در امان باشد؟ اينگونه هم آن فرد بيشتر خود را وامدار جامعه ميداند كه در اثر آن بيشتر در راستاي تامين نياز هاي جامعه تلاش ميكند و هم از طرف ديگر خطراتي كه از جانب او متوجه جامعه است كم ميشود، خطراتي كه در اثر ترد شدن و لكه ننگ بر پيشاني داشتن و هدايت شدن به طرف انزوا دامهاي مختلف اجتماعي، ايجاد شده اند.
جالب است كه به ظاهر علماي اجتماعي كه همان ملايان بوده اند همواره ديدگاه پست به اين افراد را ترويج داده اند تا به اين شكل نگاه دهشتناك جامعه را به انجام عمل سكس خارج از مقررات مورد نظر خود تقويت كنند و همواره در اين فرايند شوم انسانهايي در تارخ قرباني شده اند و ناهنجاري آفريده اند. آيا زمان آن نرسيده است كه انسانيت و علوم انساني از چنگال عرف بيمار خارج شود و بر پايه عقلانيت و انسانيت استوار شود؟


وقتي يك جواد مسئول مملكتي ميشود صحبتهاي ديپلماتيك هم جوادي ميشوند.

جواد لاريجاني گفت من نژاد پرست نيستم ولي اوباما سياه است. اگه ن‍ژاد پرست نيستي سياه بودن اوباما چه ربطي به كهريزك دارد پس؟ نكند روزگار آنهايي را ميگويي كه در كهريزك سياه كرده ايد؟ وقتي كمي اين سخن را در وادي انديشه بگردانيم چيزي جز كوته بيني و محدوديت فكري در پس آن نمي توان يافت! فقط با كمي تامل نتيجه حاصل ميشود و سيگنالهاي ذهني بلافاصله يكجور كوتاه قامتي شديد عقلي نسبت به متوسط سطح فكري ديپلماتيك را نشانه ميروند. نتيجه بي توجهي به فرآيند جهاني شدن فقط در علم اقتصاد به ما ضربه نزده است بلكه سطح شعور و ادب هم مسير جهاني شدن را مي پيمايد . نتيجه حصار كشيدن به دور خود همين مي شود. نتيجه كافي دانستن دانسته هاي خود و دفع هرچه غير از آن است بهتر از اين نميشود.
چطور ممكن است يك آدم در يك جايگاه مملكتي كه صحبت هاي او در سطح ديپلماتيك بين كشورها ترجمه ميشود در سال 2010 ميلادي به رئيس جمهور يك كشور بگويد كاكا سياه! اين بي اعتنايي به آنچه كه از دهان خارج ميشود يك دليل ديگر هم دارد. بله، دروغگويي و مصونيت. نتيجه مجوز دادن به افراد در رده هاي بالا براي بيان اكاذيب و مصونيت آنها از بازخواست و پاسخگويي در برابر حرفهايشان همين است كه هرچه از دهانشان بيرون مي آيد ميگويند.
اين فقط يك سوتي نيست. يكجور افتضاح است و اين فرآورده از منبع مخربي توليد شده است كه احتمالا فرآورده هاي اينچنيني زيادي دارد كه هر روز در جايي مشغول ايجاد افتضاح هستند. مثلا قطار از ريل خارج ميكنند هواپيما زمين ميزنند و در آخر بازهم دروغ ميگويند.اينها همه افتضاح است. گند كاري است و قطعا بوي آن بيش از اين هم بلند خواهد شد.


22 بهمن با جمعيت ميليوني مي آييم، اين بار آزادي براي همه ايرانيان ( همه اقوام و مذاهب و جناح ها )

يك بار در روز 22 بهمن ايرانيان به اميد آزادي قيام كردند و اسمي عوض شد. شاه رفت و خليفه آمد! آن روز ايرانيان چه چيزي را آزاد كردند؟ غولي كه با هزار زحمت درنقاط ديگر جهان (از رنسانس در فرانسه تا قيام مارتين لوتر و …) در شيشه رفته بود، آن روز دوباره در ايران آزاد شد . تكصدايي، خفقان، آزادي يكي و اسارت ديگران . يك آزادي تعريف نشده و كج و معوج و پرداخته نشده به خورد جامعه داده شد .
30 سال است كه «آن خوراكي نا سازگار با انسانيت» استفراق مي شود و ناهنجاري مي آفريند اما امروز روز ديگري است . زماني براي تعريف آزادي است، براي گام برداشتن به سوي انسانيت . امروز همه ميگويند آزادي براي همه، آزادي براي انسان و ايران براي ايرانيان . ما در سي امين سالروز آن اشتباه، آن را اصلاح مي كنيم تا قدم در مسيري بگذاريم كه از جهانيان پيشي بگيريم. بياييد همه دلسوز ايران باشيم و ايران را براي خود آباد كنيم. از هر زباني و با هر دين و مذهبي براي ايراني آزاد بكوشيم.
جايي خواندم كه همه كاغذ هاي A4 در دست بگيريم و روي آن بنويسيم رفراندم و در زمان مناسب همه با هم آن را بالاي سرببريم مثلا زمان حضور دوربين هاي خبرنگاران. برگزاري رفراندم مشكلات خاص خود را دارد اما براي شروع اعتراض مسالمت آميز در آن روز و ابراز خواسته جمعي در حد و اندازه ميليوني بسيار ايده خوبي است.


ولي فقيه جان، انقدر مارا نخندان، ما آدمهايي جدي هستيم!

چند وقت پيش يك ليست ديدني ازوبسايتهايي كه همكاري با آنها ممنوع شد منتشر شد كه همه را در تعجب فروبرد. مثلا در آنها چند دانشگاه و موسسه علمي به چشم ميخورد و نهادهاي حقوق بشري هم بودند. بعد اعلام شد هرگونه استفاده از «آنتي پراكسي!!» (كه من نميدونم يعني چي ولي احتمال ميدم منظور آنتي فيلتر باشه) جرم است. اخيرا هم كه اعلام شد كه همكاري با ديدبان حقوق بشر جرم است! آخه ولي فقيه جان ! در هيچ كتاب آسماني هم اين همه منع و دستور نيامده كه شما فرموده ايد .شما ميگوييد همكاري، همصحبتي، نگاه كردن، خواب ديدن، بوييدن و ليسيدن و هر عمل ديگري با هر موجودي جرم است مگر اينكه ولي فقيه دستور داده باشد. از ولي فقيه ممنونيم كه همكاري با سپاه رو براي ما ملت در صحنه آزاد گذاشته اند تا همگي عناصر اطلاعاتي شويم و از آنجايي كه ما بزغاله هستيم از ولي فقيه ممنونيم كه نميگذارد اين بشر ها حقوقشان را بر ما تحميل كنند. خودتان اگر لطف كرديد به ما سانديس ميدهيد.
البته محمود گفته بود كه آزادي در ايران بي نظير است، راست ميگفت از نوع خميني در بهشت زهرا، هيچ جاي دنيا آزادي بزغاله اي نداريم كه در ايران داريم. همه چيز جرم است مگر اينكه ولي فقيه بگويد نيست. كجاي دنيا اين آزادي هست؟ از محمود هم براي روشنگري و رساندن صداي ولي فقيه به دنيا ممنونيم. اين ملت هميشه در صحنه هم آزادند كه هميشه در صحنه باشند مخصوصا صحنه هايي با دهان گشاد و مشت گره كرده و لعن و نفرين كردن ديگران.
چقدر آخه خود را مضحكه ميكنيد؟ من هم كه هميشه جدي مينويسم و ميخواهم جدي بنويسم نميتوانم! آنقدر مضحك هستيد كه اگر بازرس ژاور هم در هنگام تعقيب ژان وال ژان و در چند قدمي او حرف هاي شما را بشنود دست از كار ميكشد و فقط به شما ميخندد. از ماجراي سانديس دادنتان هم كه ديگر پدر ژپتو و حضرت يونس هم در شكم نهنگ به شما خواهند خنديد. سانديس ميدهيد؟! با اتوبوس آدم مياوريد ميريزيد تو خيابان؟! حكومت؟! امروز و در اين زمان از تاريخ؟! يك حكومت دست به چنين ذلتي بزند؟!
ولي فقيه جان، انقدر مارا نخندان، ما آدمهايي جدي هستيم!


اگر كمي همت كنيم تو ميتواني نماز بخواني و من هم شراب بنوشم و هردو بخندیم ( فراخوان آشتی به جای سکوت )

آشتي عقيدتي به جاي فريب( تو نماز بخوان و من شراب مي نوشم اما با هم دوست باشيم)
آشتي اعتقادي با آگاهی کامل ار اعتقاد یکدیگر براي ايرانيان گام بلند در جهت نيل به دمكراسي و البته مهلك ترين ضربه بر فاشيسم اعتقادي حاكم بر جامعه در وضعيت فعلي است. براي رسيدن به آن نياز است كه با ديده مثبت نگريست و نظرات ديگران را براي برقراري آرامش اجتماعي محترم شمرد. اين روزها رسانه ها و اطلاعات عمومي با وجود سانسور شديد اطلاعاتي باز هم در افكار افراد رخنه مي كند و يكصدا كردن جامعه با زور و پول ديگر ممكن نيست. لاجرم جامعه به سمت دمكراسي خواهد رفت اما اينكه چگونه ميرود مهم است . اين حقيقتي است كه بسياري از مردم جامعه مذهبي هستند اما اين هم حقيقتي است كه بسياري از آنها هم مذهبي نيستند. پس اينكه بگوييم غير مذهبي ها ساكت چون به مذهبي ها بر ميخورد و فعلا به آنها نياز داريم يكجور فريفتن آنها و خودمان است و از انسانيت به دور است و هيچ نتيجه مطلوبي هم ندارد.اين روزها ديگر زماني براي آغاز عصر جديد حيات اجتماعي ايران است پس بياييد پايه ها را نيك ببنديم.
افراد غير مذهبي چون خودم انتظار نداشته باشند كه مذهب به طور كلي حذف شده و هر كسي را كه مذهبي است شايسته زندگي در جامعه متمدن ندانند كه اين موضوع در اكثر آدمهاي آزاد انديش حل شده است. افراد مذهبي هم نبايد از بازگو شدن خصوصيات غير انساني رهبرها و يا اصول مذهبي خود ناراحت شده و آن را توهين بدانند. مثلا اگر من ميگويم در قرآن فلان جمله با موازين بشري ناسازگار است اين توهين نيست وبلكه بازگو كردن يك جمله در يك كتاب است. به هر حال اين موضوع از تقدس گرايي بر ميخيزد كه نتيجه آن فاشيسم حاكم كنوني است. نبايد به همديگر بگوييم ساكت چون عقيده تو نقطه مقابل عقيده من است. هر مكتب و آييني بايد براي رفاه و بهبود زندگي باشد .
بياييد جامعه اي بسازيم كه از هر بشري حمايت كند و قانوني كه نه به من بي دين اجازه دهد به دينداري آسيب برسانم و نه به او اجازه دهد به من آسيب برساند. اينكه بگوييم براي از بين بردن چند صدايي در جامعه هر صدايي به جز آنچه ما ميگوييم صداهاي محارب هستند و بايد خفه شوند راه حل غير عقلاني و غير انساني است.
اما نکته مهم در اینجا این است که اين حرفها اصلا مختص به طبقه روشنفكر و يا با سواد جامعه نيست و نبايد دهك بندي كنيم. بسيار برداشت نادرستي است كه بگوييم يك آدم معمولي چنين چيزي را نميفهمد و براي اكثريت بي اثر است.خود من به عنوان يك آدم معمولي اولين مثال براي نقض اين تصور هستم و البته بسياري ديگر از آدم ها از جمله پدربزرگ بي سواد من. براي كسي اين جمله غير قابل هضم نيست كه بگوييم تو نماز بخون و من شراب مي خورم ولي با هم دوست باشيم. براي اهل مباحثه هم ميتوان گفت تو از خوبي محمد بگو و من از بدي او ولي با هم دوست باشيم. اين بزرگترين ضربه بر كاسبي ملايان و سودجويان عقيدتي است و بزرگترين راهبند بر دلالان مذهبي است .

اگر من و تو با هر عقيده اي كنار هم در آرامش زندگي كنيم و قانون از هردوي ما حمايت كند، آنگاه دست دلالان و سود جويان و تفنگ به دستان مفت خور از مال و جان ما كوتاه مي شود. بياييد در كنار هم، همديگر را بپذيريم و قانوني وضع كنيم كه انسانيت را ستايش كند نه خواسته كسي را.
به جاي فراخوان سكوت بياييد فراخوان آشتي و مسالمت بدهيم. با درك كامل از يكديگر همديگر را بپذيريم . اگر كمي همت كنيم تو ميتواني نماز بخواني و من هم شراب بنوشم و هردو بخنديم.


از جان همنوعان و هموطنان خود محافظت كنيم

اتفاقات اخير در ايران بخشي از يك فراگشت ناگزير اجتماعي است كه در اثر رشد ارتباطات و به وجود آمدن چالش هاي ذهني براي افراد جامعه، در حال تكوين است. و با زبان ساده ميتوان گفت كه ديگر نميشود بيش از اين افراد را (حد اقل در سيستم سنتي ديكتاتوري جايز) فريفت. اما اجتناب ناپذيري آن را همه نميپذيرند مخصوصا آنهايي كه در موضع ضرر هستد . خلاصه بگويم كه سيستم فعلي لاجرم تغيير خواهد كرد، اما بياييم براي تاريخ و و‍جدانمان اندكي نيكخواه باشيم.
هر دين و آيين و مرامي و هر مكتب سياسي و حكومتي و هر تجمع و همصدايي، هر تجارت و كسب و كاري همه و همه براي رسيدن به سطح زندگي بهتر است و يا بايد باشد. اما اگر نفس نباشد اينها به چه كار آيد؟ جان آدمي عزيزترين است . و آدمكشي بدترين اتفاقي است كه ممكن است رخ دهد . نگذاريم كه آنهايي كه به هر دليلي اين فراگشت اجتماعي را نمي پذيرند دست به كشتار ديگران بزنند. بياييد به ياري همنوعانمان برويم تا هم در تاريخ و هم در دنياي درونمان سربلند باشيم.
نگذاريم جاني گرفته شود، به هر كه مبتوانيم تفهيم كنيم كه اگر جانها هم گرفته شود باز هم نتيجه همان است. نگذاريم آن ناداني شوم و منسوخ بر هستي چند وجود مستقل بتازد. به هر شكلي كه ميتوانيم نبايد از تلاش براي ساختن دنيايي بهتر و مهربان دريغ كنيم. من روي سخنم با همگان است از هرطبقه اي، آيندگان به قرباني كردن آدم ها براي خداوند خواهند خنديد. بياييد تا از عاملان تكوين آن خنده تلخ نباشيم.
يك تجمع سراسري در اعتراض به كشتار آدميان كارساز است، هرچه زودتر دست به كار ببريم دير است. بياييد كاري كنيم.