روشنفکر ترجمه واژه «Intellectual» است. ابتدا نگاهی به تعریف لاتین این واژه بیندازیم.
Cultural Dictionary: intellectual definition
A person who engages in academic study or critical evaluation of ideas and issues. ( See intelligentsia.)
به اين معني که روشنفکر کسي است که به مطالعات آکادميک يا ارزيابي نقادانه ايده ها و موضوعات ميپردازد
Dictionary.com:
a person of superior intellect.
a person who places a high value on or pursues things of interest to the intellect or the more complex forms and fields of knowledge, as aesthetic or philosophical matters, esp. on an abstract and general level.
an extremely rational person; a person who relies on intellect rather than on emotions or feelings.
a person professionally engaged in mental labor, as a writer or teacher.
intellectuals, Archaic . a.
the mental faculties.
things pertaining to the intellect.
که در تعاريف فوق، بيش از هرچيز به عنصر خرد و خردگرايي يک انسان پرداخته شده است. مثلا روشنفکر کسي است که بسيار باهوش يا عاقل است. و روشنفکر کسي است که به طور حرفهاي درگير کار فکري است، مانند نويسنده يا معلم. آنچه که در تعاريف اصلي روشنفکر به چشم ميخورد اين است که انديشيدن در سطح بالا به همراه دانش و مطالعه آکادميک و همچنين بهره گيري مطلق از خرد و استناد به آن مورد توجه است. حال در اين ميان بسيار عجيب است که پسوند ديني به آن بدهيم. در واقع اين
سوال پيش ميآيد که روشنفکر ديني يعني چه؟ يعني کسي که ديندار است ولي روشنفکر است؟ يا اينکه به اين معني است که روشنفکر ديني کسي است که براي توجيه مواردي که در دين وجود دارند و با عقلانيت ناسازگار هستند فکر ميکند؟
منتقد است و تحول خواه
با سه گروه تعاما ندارد:
- اصحاب قدرت(دولت-حکومت)
- اصحاب دین(کلیسا-روحانیت)
- طبقه حاکم (زمین داران-سرمایه داران)
اين هم تعريفي از دانشنامه رشد:
روشنفکر در فارسی به معنای روشن کننده فکر است. آدمی وقتی از بند قضا و قدر مهار زندگی را به دست خود گرفت و در سر گذشت خود و همنوعان خود موثر شد پا به دایرة روشنفکری گذاشته و اگر روشنفکری را تا حدودی آزاد اندیشی معنی کردهاند و نیز به همین دلیل است که روشنفکر آزاد از قید تعصب یا تحجر مذاهب و نیز آزاد از تحکم و سلطه قدرتهای روز خود را مسئول زندگی خود و دیگران می دانند که لوح ازل و قلم تقدیر را بسیار واضح مینماید اگر در همین جا تذکر داد بشود. که چنین نوع برخوردی یا جهان بینی و بینشی امور زندگی هم وظیفه است و هم کار و هم حق برای عدهای مخصوص از هر اجتماع که در درجة اول در بند حوائج ابتدایی زندگی نیستند و رفاه نسبی مختصری که دارند از بند احتیاجات تن دور شده و تازه دچار بند عقل شدهاند و از بند خویش که رسته اند به دیگران گرفتار آمدهاند. به تعبیر دیگر روشنفکری هم از حقوق و هم از وظایف دسته مخصوصی از مردم است که فرصت جرات ورود به لاهوت و ناسوت را دارند. یعنی فرصت و جرات و اجازه اندیشیدن در این دو مقوله را که امور آسمانها و اعتقادات و اصول (لاهوت) باشد و امور زمین و مردمش و زندگیشان و چونی و چندیهایش (ناسوت) . سه شرط برای روشنفکری می توان گذاشت: شرط اول به معنی وقت فارغ شرط دوم جرات به معنی دل داشتن و شرط سوم و آمادگی از درون فشارند و نترسیدن.
چه کسانی نمی توانند به قلمرو روشنفکری درآیند:
1-کسی که در بند تن و شکم است چه فقیری که عمری در جستجوی لقمه نانی است و چه خوشگذرانی که بی غم است و غم دیگری را نمیشناسد
2-کسی که در بند تعصب است خواه تعصب مذهبی خواه تعصب سیاسی
بنابراین می توان گفت که روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد و تعصب و دور از فرمانبری،اغلب نوعی کار فکری می کند و نه کار بدنی حاصل کارش را که در اختیار جماعت می گذارد کمتر به قصد جلب نفع مادی می گذارد یعنی حاصل کارش بیش از آنکه جلب نفع مادی و شخصی باشد حل مشکلی اجتماعی است.
تاريخچه:
در تاريخچه جريان روشنفکري در غرب (که مهد آن است) هم هيچگاه ديده نشده است که به طور گسترده و مستند اين مفهوم منتسب به دين آورده شده باشد. در واقع روشنفکري جرياني بوده است که همواره با اتکا به دغدغه هاي انساني و با ابزار عقل پيشرفته است. در اين زمينه توضيح زير از ويکي پديا خواندني است:
جریان روشنفکری در قرون وسطی پا گرفت. دانشگاههای آن دوره محل تحصیل قشری بوده که به طور نسبی از قشر حاکم فئودال مستقل بودند. روشنفکری به معنی مدرن آن نخستین بار در جریان محاکمه آلفرد دریفوس مشاهده شد. این شخص یک افسر ارتشی بوده که به جرم خیانت به جزایر شیطان تبعید شده بود ولی پس از شش سال مدارکی دال بر بی گناهی وی یافت گردید. در جریان محاکمه مجدد این افسر یهودی امیل زولا و ۳۰۰ تن از هنرمندان و نویسندگان آن دوره نامهای با عنوان من متهم میکنم به رئیس جمهور مینویسند که آن نامه به نام اعلامیه روشنفکران مشهور شد. این اقدامات منجر به عقبنشینی دادگاه نظامی گردید و نخستین پیروزی روشنفکری به شمار آمد.
جریانات روشنفکری نخستین بار در زمان به وقوع پیوستن انقلاب فرانسه تلاش نمودند تا اندیشههای خود را در جامعه اشاعه دهند. این قشر که برآمده از جریان آزادیهای سیاسی آن دوره بودند تلاش نمودند انسانمداری، افکار لائیک و لیبرالیسم را در جامعه رواج دهند. روشنفکران قرن ۱۸ مانند سخنگویان بورژوازی عمل میکردند و سعی در توجیه روابط حاکم بر جامعه آن روز داشتند. در قرن نوزدهم گروه جدید از روشنفکران سوسیالیست قوت گرفتند و برعکس روشنفکران نسل پیش بر علیه بورژوازی تبلیغ میکردند. ضدامپریالیسم در قرن بیستم نیز تأثیرات خود را بر روشنفکران به صورت ملموس تداوم بخشید.
همانطور که مشاهده ميشود، هيچ اثري از دين يا هر گزاره فراعقلي ديگر در جريان روشنفکري ديده نميشود. حتي در بسياري موارد روشنفکري جرياني است که در برابر بانيان و صاحبان دين ايستاده است تا دغدغههاي انساني را با قوه تعقل از چنگ آنها در آورد.
روشنفکري در ايران و آميخته شدن آن با دين!
در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد برخی از روشنفکران کوشیدند تا تلفیقی از آموزههای روشنفکری و فرهنگ ایرانی-اسلامی به دست دهند. آنها همچنین به شدت تحت تأثیر روشنفکران استعمارستیز کشورهای جهان سوم نظیر ماهاتما گاندی، اقبال لاهوری و فرانتس فانون بودند. از شاخصترین چهرههای این جریان میتوان به علی شریعتی و جلال آل احمد اشاره کرد. بخصوص این گروه با سعی در بهرهگیری از ظرفیتهای تشیع نقش عظیمی در مبارزه با حکومت پهلوی برانگیختن جامعه به سوی انقلاب اسلامی داشتند.
در کنار اینان برخی از روشنفکران دینی بشدت مشغول به چالشهای اسلام و مدرنیته بودند. آنها سعی میکردند تا شرایط جدید را فهمیدنی سازند و موضعی مشخص در میانه تقابل اسلام و غرب ارائه دهند. البته این دسته دیدگاههایی بشدت متعارض دارند و اشتراکشان تعلق خاطر به مباحث فلسفی اسلامی و غربی است. از مهمترین چهرههای آن میتوان از مصطفی ملکیان، احمد فردید، سید حسین نصر، عبدالکریم سروش و رضا داوری باد کرد.
قابل توجه است که ظهور اين ترکيب عجيب » روشنفکر ديني» در ايران، دقيقا يک گزاره سياسي بوده است. يعني همانطور که در روند تاريخي آن مشهود است. استفاده از ابزار عقل و روشنفکري براي پرداختن به موضوعات سياسي با تلاشهايي در ايران آغاز شد. که اين تلاشها از اعزام دانشجوياني به خارج توسط عباس میرزا آغاز شد. اين کار پس از شکست ايران از روسيه در قاجاريه صورت گرفت که دليل آن برتري تکنولوِي روسيه برآورد شده بود. وس پس در عبور از يک روند تاريخي به جايي رسيد که براي استفاده از دين در مبارزات سياسي نيز نياز به توجيه و معقول نشان دادن آن وجود دارد. براي دستيابي به اين هدف از تخريب گزارههاي غير منطقي آن به اسم خرافات وخلق و بزرگنمايي نکات عقلي مذهبي استفاده شد. در واقع افرادي به دنبال تطهير عقلي دين براي انطباق آن با جريان روشنفکري رفتند تا به اين شکل بتوانند از آن در مبارزات سياسي به گونهاي استفاده کنند که تناقضي با رشد فکري و انديشيدن که لازمه پيشرفت نوآووري است نداشته باشد. که اين روند منجر به ظهور ترکيب ناپخته روشنفکر ديني شد.
در اينجا اين مورد قابل توجه است که روشنفکري اساسا يک گزاره تماما عقلي است ولي دين در بسياري از موارد صراحتا عقل را ناقص دانسته و آن را متهم مي کند که بايد در مواردي به بند کشيده شود. بنابراين اين ترکيب جدا از اينکه ناهمگن و ناسازگار است، در اولين قدم انديشيدن را در چارچوب خط قرمزهاي دين محدود مي کند. اين خود نقصاني در تعريف روشنفکر است. يعني بلافاصله پس از آمدن پسوند ديني، ما مفهوم واژه روشنفکر را نابود کردهايم. چرا که روشنفکر کسي است که بي قيد و بند ميانديشد ولي ديندار کسي است که بعضيوقتها (جايي که دين ميگويد) عقل را کارآمد ندانسته و آن را کنار ميگذارد. بنابراين تلاشي که در جهت دسترسي به اهداف سياسي با آميختن دين در روشنفکري در ايران شکل گرفت، منجر به ضايع شدن اين مفهوم و آغاز يک سلسله توجيهسازي در ميان ادامه دهندگان روند مذکور شد.
آنچه در اينجا جاي تاسف دارد، از دست رفتن فرصتهاي بهبود با استفاده از انديشيدن است. با توجه به حضور پررنگ عنصر قداست در جامعه و آميخته شدن احساس تعصب برآمده از آن که هميشه گوشهاي از ناخودآگاه را رنج ميدهد، اين انحراف روشنفکري همانند يک ترمز قوي در روند رشد جامعه، مانع از به بار نشستن نتايج حاصل از انديشيدن ميشود. در واقع اين انحراف همچون موجودي پرخور و زيرزميني، به سرعت ريشه هاي بوته هاي بر آمده از بذر انديشه را ميبلعد و مانع از به ثمر نشستن آنها ميشود. از طرفي اين جريان همواره براي اثبات عقلاني بودن دين تلاش کردهاست هرگونه ديدگاه مغاير با استفاده سياسي آن را در هر صورت نامطلوب و مورد نکوهش قرار دهد. اين موضوع با همراهي امکانات حکومتي و عنصر قداست باعث شده است که جامعه ما از دستآوردهاي حاصل از مکاتب و ديدگاههاي سودمند نيز بيبهره بماند.
بنابراين آنچه که از بررسي روند تاريخي جريان روشنفکري و همچنين تعاريف واژه روشنفکر برميآيد، چنين به نظر ميرسد که ترکيب «روشنفکر ديني» يک ترکيب ناسازگار بوده و خود به خود يک تناقض مفهومي است. علاوه بر آن اين ترکيب به طور گسترده تنها در ايران و براي دستيابي به اهداف سياسي با استفاده از عنصر دين مشاهده شده است. و اين مورد نهتنها خود يک انحراف و نقصان است، بلکه سبب وارد آمدن آسيب و خسارت به جامعه نيز شده است. چراکه باعث از دست رفتن فرصتهاي رشد و بهرهگيري از نتايج حاصل از انديشيدن و روشنفکري شده است و ميشود.
توضيح:
آنچه در اينجا بايد به آن توجه شود اين است که معني و مفهوم جريان روشنفکري و ساير واژه هاي اينچنيني که از جوامع غربي برخاسته اندرا بايد از همانجا برداشت کرد و همانجا دنبالشان گشت. مثلا ما نميتوانيم از نو ليبراليسم را تعريف کنيم و يا برداشت خود را از اين واژه تعريف آن بدانيم. چراکه تعريف آن موجود است و بايد همان را مورد نظر قرار دهيم.
دوست داشتن در حال بارگذاری...