در این نوشتار ابتدا تعاریف دمکراسی و سکولاریسم ارائه میگردد. و سپس لزوم پیاده سازی هر کدام از این سیستمها در جامعه بیان میگردد و در آخر رابطه پیش نیازی سکولاریسم نسبت به دمکراسی در جهت نیل به آن بررسی میشود.
دمکراسی به معنی حکومت مردم است. به این معنی که شاه یا فرقه ای خاص و یا حزبی خاص، حاکم بر جامعه نبوده و ساختار قدرت بر اساس منافع مردم و فقط مردم در یک چامعه تعریف شود. در چنین سیستمی قوانین، مبتنی بر نظر مردم تدوین می شوند و بر همین اساس نیز تغییر می یابند، اصلاح می شوند و یا منحل می شوند.
چنین سیستمی اولین و بارزترین خصوصیتش تقابل با دیکتاتوری است و امکان اصلاح عارضه های حکومتی با اعتراض مردم و برگزاری تجمعات را فراهم میکند.نکته بسیار مهم در این فرآیند، محدود نشدن خواسته های مردم به حد و مرزهای ایدئولوژیک است. در اینجا این حقوق بشر است که مبنای قضاوت و مورد استفاده به عنوان معیار سنجش کار آمدی دستگاه اجرایی قرار میگیرد.
خوب این مسئله چرا خوب است؟ چرا باید قوانین منطبق بر انسانیت و نظر مردم باشند؟ چرا باید قوانین قابلیت تغییر بر اساس نظر مردم را داشته باشند؟
پاسخ این سوال بر میگردد به اهداف تشکیل جامعه و نیازهای انسان. اولین هدف از زندگی اجتماعی و تشکیل جامعه رسیدن به آرامش است. این هدف در دو راستا حاصل می شود. یکی رفع نیازهایی که یک انسان به تنهایی قادر به برآورده کردنشان نیست (از جمله تامین امنیت و نیازهای خدماتی گسترده) و دیگری برآورده شدن میل انسان به بودن در کنار همفکارنش که یک هدف روانی است. پس انسان از برای رسیدگی به خودش اجتماعی میشود. این یعنی مبنای اجتماعی شدن انسان است. بنابر این لازم است که در تقابل خواسته ها و نیازها و لذت ها در یک جامعه، قوانینی وضع شوند که تا حد اکثر ممکن این اهداف را برای همه افراد جامعه برآورده سازد و از طرفی از بروز تنش ها در اثر اختلاف نظر ها بر سر دستیابی های شخصی و فرقه ای به اهداف ممانعت ورزد. به نظر می رسد، تنها راهی که چنین خواسته ای را پوشش میدهد، حمایت از مشترکات انسانیت و فاکتورهای لذت آفرین و عوامل بنیادین مورد علاقه انسان سالم باشد.
سکولاریسم به معنی جدایی دین (در معنی عام ایدئولوژی) از حکومت( قدرت و قوانین است). به این معنی که معیار قضاوت در دستگاه اجرایی، از آموزه های ایدئولوژیک خط نگیرد و مستقل از آنها باشد.
آیا سکولاریسم خوب است؟ آیا بهره گیری از آن به سود جامعه است؟ بازهم باید به تاثیر گذاری این گزاره در دسترسی به اهداف بنیادین تشکیل جامعه به دنبال جواب گشت. جایگاه ایدئولوژی هم بسیار مهم است. ایدئولوژی و دین، قطعا یک بنیان های مشترک انسانی برای انسانها نیستند. به این سبب که در انسانهای مختلف در اثر آموزش و اندیشه متفاوت هستند و بالطبع، نرخ تغییر آنها ممکن است خود متغییر باشد. یعنی کسی ممکن است یک ایدئولوژی را تا بازه زمانی معینی بپذیرد ولی پس از آن نپذیرد، علاوه بر این ممکن است این بازه زمانی برای کس دیگری کوتاه تر و یا بلند تر باشد. بنابر این، سه عامل چند گانه بودن ایدئولوژی در یک جامعه، تغییر آن برای افراد در بازه های زمانی، و متغییر بودن نرخ تغییر برای افراد، سبب می شود این عامل کاملا از حوزه مشترکات بنیادی که نیل به اهداف تشکیل جامعه را میسر میکنند خارج شود.
دیدگاه فوق دیدگاهی ریشه ای است. اما در نگاهی کلی می توان با شبیه سازی و برهان خلف به نفی دخالت دین در حکومت رسید. یعنی فرض کنیم کهحکومت ایدئولوژیک در مسیر نیل به اهداف اجتماعی است.
تصور کنید که در جامعه ای بزرگ افرادی گرد هم آمده اند.30 میلیون نفر مسیحی، 10 میلیون نفر یهودی، 5 میلیون نفر مسلمان و 2 میلیون نفر از پیروان بودیسم. حال فرض کنید که قوانین باید متاثر از دین باشند. اولین سوال این است که کدام دین؟ اولین پاسخ این است که دین اکثریت مردم. البته ممکن است کسی پاسخ بگوید مشترکات ادیان. این موضوع به دلیل وجود تناقضات در دستورات ادیان رد می شود و با توجه به این که ما در نظر گرفته ایم که به عنوان فرض خلف باید یک ایدئولوژی بر حکومت حاکم باشد، نمیتوان ایدئولوژی را محدود به مشترکاتش با دگر اندیشان دانست. چرا که بسیاری از ادیان، اصول مستقل و متضاد با یکدیگر دارند. به علاوه، وجود افرادی را که به هیچ دینی معتقد نیستند هم باد در نظر گرفت. که اشتراکات را در اصول عملی وسلوک دین به صفر می رساند.
حال اگر فرض کنیم که دین اکثریت بر حکومت موثر شود، بلافاصله قوانین در پاسداشت آموزه های آن ایدئولوژی حاکم وضع می شوند و از آنجایی که ادیان به سلوک عملی و نظری تکیه دارند، پذیرش عملی این آموزه ها برای دیگران نیز الزامی می شود.حال اینجاست که موضوع اصلی مطرح می شود و آن نسبی بودن دین است. یعنی هیچ تضمینی نیست که دین اکثریت منجر به تسریع در دستیابی به اهداف بلند انسانی تشکیل جامعه گردد. این یقینا اعتقادمعتقدین است، اما لزوما اعتقاد برحق نیست. بنا بر این لازم است که آموزه ها از صافی اندیشه بگذرند و از آزمون تجربه سربلند بیرون بیایند تا مورد استفاده قرار گیرند. اما درحکومت دینی، این تقدس است که آموزه ها را فرا تر از سطح دسترسی انتقاد، در مسند قانون مینشاند و نتایج برآمده از آن بی چون و چرا باید پذیرفته شوند. در این سیستم، هر کدام از دستورات دین که منطبق با اهداف انسانی نباشند منجر به فساد شده و نا رضایتی را در جامعه تولید میکنند و سلب آرامش میکنند. علاوه برآن ظلم نظری که بر دگر اندیشان روا داشته شده است نیز به قوت خود باقی است که حق آنها در رعایت نکردن دستورات ایدئولوژی که نمی پسندند و پرداختن به نگرش خودشان ضایع شده است.
بنا بر این از دخالت دین در حکومت به موارد متعددی از تاثیر گذاری منفی و معکوس در نیل به اهداف تشکیل جامعه می رسیم.
بنابر این، سکولاریسم که به معنی استقلال حکومت از دین است امری است پسندیده که از معضلات و ضایعات دخالت دین در حکومت ممانعت به عمل می آورد.
تا اینجا به تعاریف و جایگاه دمکراسی و سکولاریسم پرداخته شد، اما رابطه ای هم بین این دو از دید نظری موجود است مهمترین نکته این است که اگر سکولاریسم در جامعه نباشد، در نگاه اول بر اساس رای اکثریت ایدئولوژی برتر انتخاب شده و در قانون، بر اثر رای مردم اعمال می شود و منطبق بر دمکراسی است! اما نکته بسیار مهم این است که در چنین سیستمی، قوانین فرا انسانی بوده و فرا منطقی هستند. دین بلافاصله به قوانین جنبه قداست می بخشد و آنها را شاخ و برگ و ریشه می دهد. حال یکی از خصوصیت های یک سیستم مبتنی بر دمکراسی این است که مردم بتوانند در تغییرات و بهبود جامعه هم نقش داشته باشند و هرگاه که خواستند و خرد جمعی تایید کرد بتوانند قوانین و سیستم اجرایی را تغییر داده و یا منحل و بازسازی کنند. اگر نظام سکولار حاکم نباشد، بلافاصله قداست و جنبه ایدئولوژیک قوانین، حد اقل از انتقاد به برخی از آنها ممانعت میکند. همینجا دمکراسی از هم فرو می پاشد و نطفه دیکتاتوری بسته می شود. یعنی به دنبال دعوت و یا دستور به سکوت در برابر قداست قوانین ایدئولوژیک، سرنوشت سازی مردم از بین رفته و حکومت قوانینی تک محور آغاز می شود.
بنابر این، اگر دمکراسی را جدا ازسکولاریسم در نظر بگیریم، گونه ای دیکتاتوری است که مردم بر خود گمارده اند و دیگر نمیتوانند آن را تغییر دهند.
مطالعه لینک های زیر نیز مفید است :
http://www.merriam-webster.com/dictionary/democracy
http://www.merriam-webster.com/dictionary/secularism
http://en.wikipedia.org/wiki/Democracy
http://en.wikipedia.org/wiki/Secularism
http://www.politicsforum.org/forum/viewtopic.php?f=32&t=99891&start=50
http://www.cambridgeuniversitypress.com/us/catalogue/catalogue.asp?isbn=9780521717328&ss=exc