با جرات ميتوان گفت اکثر افرادي که از نظر عقيدتي با سيستم فعلي حکومت در ايران مخالف هستند و يا هرگونه اختلاف نظر با اسلام دارند و حتي آنهايي که انتقادهاي کوچکي هم دارند، اين روزها با يک شناسه مجهول در دنياي اينترنت مشغول فعاليت و ابراز عقيده هستند. دنياي مجازي مکاني براي ابراز عقايد گوناگون است که در آنجا ميتوان به برکت وجود يک شناسه مجهول از عواقب خطرناک بيان عقيده در جامعه حقيقي در امان بود. در جامعه مجازي افراد با ديگراني مواجه ميشوند که همچون خود به آنجا پناه آوردهاند. بنابراين شناسههاي مجهول با يکديگر دوست ميشوند، به همديگر عادت ميکنند و به هم دل ميبنندند. آنها با هم بحث ميکنند، دعوايشان ميشود و آشتي ميکنند. گرچه در اين بحثها عقايد عريان ميشوند، شخصيتها رو ميشوند و افراد احساس مي کنند که خودشان شده اند، اما در عوض آنها هرگز فرصتي براي بيان داشتهها و نداشتههايشان در واقعيت را ندارند. در واقع آدمهاي دنياي مجازي با ايدهآل ترين شکل ممکن از بودنشان به تصوير کشيده ميشوند. در واقع در اينجا هم گونهاي نقاب مجازي بر صورت آنها است که باعث ميشود اگر شناسههاي مجازي روزي به طور حقيقي رودر روي هم قرار گيرند، ديدگاهشان به شدت نسبت به يکديگر تغيير کند. اين به دليل پنهان ماندن فاکتورهاي قضاوتساز بزرگي است که با حد ايدهال فکري افراد وجود دارد. البته اين مورد براي افرادي که در هر دو دنياي مجازي و حقيقي يکديگر را ميشناسند حل ميشود. اما در کل اين معضل وجود دارد که آدمها در دنياي مجازي هم کامل خودشان نيستند.
در مورد فيلم بازي کردنهاي افراد در دنياي حقيقي هم ديگر نيازي به بحث نيست. در آنجا افراد نقابي بر اعتقاداتشان ميکشند که آنها را متفاوت از آنچه واقعا هستند نمايش ميدهد. در واقع در چنين شرايطي در هردو جامعه مجازي وحقيقي، افراد در حال پنهان کردن بخشي از خودشان هستند و همواره نقاب بر چهره دارند. اين نقابها به سرعت تبديل به مشکلات رواني و چند شخصيتي شدن افراد و از همه بدتر عادت به اين وضعيت ميشود. طبيعي است که در چنين جامعهاي آدمها از خود خسته شوند. از نقابي که بر چهره ميکشنند و از تداوم پنهانکاريهايي اجباري دچار سرخوردگي شوند.
اگر افراد مجال بروز آزاد هويت خود در جامعه مجازي و همينطور امکان بروز آزاد عقايد خود در جامعه حقيقي را داشته باشند، بهره گيري از ظرفيتهاي بازنمايي خودشان در هردو مکان، ميتواند روند رشد اجتماعي، شغلي و شخصيتي آنها را تسريع بخشد. درواقع افراد ميتوانند دستآوردهاي شغلي و موقيت اجتماعيشان را به همراه عقايد و طرز فکرشان به بهترين شکل در کنار هم نمايش دهند. اين موضوع باعث ميشود ارتباطات مفيدتري با ديگران برقرار کنند و زندگي آنها شادماني و اميد بيشتري دربر داشته باشد. اما به دليل وجود ديکتاتوري اعتقادي در جامعه، اين ابزار مفيد، تبديل به گونهاي استمناء شخصيتي شده است که در آن افراد فقط تصور مي کنند که در حال ارضا اعتقادي هستند ولي در واقع چنين نيست. البته استمنا لذت بخش است و اصلا بد نيست. اما اگر هرگز آن ارضا شدن واقعي تجربه نشود و اين استمنا براي مدت طولاني جاي آن را بگيرد، قطعا بيماري و سرخوردگي توليد ميکند.
متاسفانه در حال حاضر چارهاي براي فرار از اين استمناي طولاني و اجباري به صورت عمومي وجود ندارد. در موارد معدودي افراد پس از اينکه مدتي در يک جامعه مجازي دور هم جمع شدند، با ترس و لرز به تعدادي از افراد حاضر در آنجا که بيشتر مورد اعتماد هستند هويت خود را مي گويند و سعي ميکنند دوستاني همفکر بيابند که علاوه بر دنياي مجازي، آنها را در واقعيت نيز ميشناسند و با هم تعامل دارند. البته معمولا افراد اين کار را همانطور که گفته شد به دليل ريسک بالاي آن انجام نميدهند. شايد تنها راه برون رفت از اين بحران، آغاز به کار شناسههاي معلوم در دنياي مجازي با اندکي رونمايي شخصيتي بيشتر نسبت به دنياي واقعي باشد. در اينصورت با توجه به ظرفيتهاي موجود در جوامع مجازي، ممکن است آرام آرام حوزه بروز عقيده وسيعتر گردد و در نهايت به حد قابل قبولي برسد که چون دستهجمعي چنين شده است، امکان بروز برخورد انفرادي با يک نفر از سوي حکومت از بين برود. اما از طرفي ديگر، حذف شناسه هاي مجهول از سوي افراد سبب ميشود که خود سانسوري زياد آنها موجب بروز تبعات شديد روحي شود. بسياري اين روزها از دو شناسه در جوامع مجازي استفاده مي کنند که يکي از انها معرف هويت واقعي فرد نيز هست و ديگري مجهول. اين راه سوم سبب ميشود که آرام آرام شناسههاي معلووم و مجهول به يک حد تعادل برسند.