بعد از اعلام نتياج انتخابات رياست جمهوري در خرداد 88 و برنده اعلام شدن محمود احمدي نژاد با 24 ميليون راي از سوي وزارت كشور، بهت و ناباوري ايرانيان را فراگرفت . مخصوصاً مردم تهران كه با مشاركت بيش از حد انتظار خود آمده بودند تا رئيس جمهورشان را عوض كنند. چندي نگذشت كه اين بهت تبديل به اعتراض و تظاهرات خياباني شد و حتي موج اعتراض به روي بام ها و پنجره خانه ها كشيده شد . سنگيني اعتراضات حكومت را كه به هيچ وجه راضي به پذيرش خواسته مردم نبود به سمت گشودن آتش كشاند و ده ها تن كشته و صدها تن زخمي شدند . منشا اعتراضات كاملا مشخص بود و آن تقلب در انتخابات بود، اما بدون شك تنها دليل آن نبود. حق كشي ها و عقده هاي بسياري از حكومت در ياد مردم ايران انباشته شده بود كه اينجا به يكباره بغض تركيد و سكوت مرگبار شكسته شد . احزاب و جناح هاي سياسي فعال در اين زمينه با بيانيه دادن، از سر روشنگري و دادخواهي بر آمدند تا بلكه به شيوه اي كم هزينه حكومت را وادار به ابطال انتخابات كنند اما سخنراني آيت الله خامنه اي كه حمايت بي چون و چراي وي را از احمدي نژاد نشان داد آب سردي بود بر پيكره اينگونه تلاش ها . بار ديگر بعد از سخنراني آيت الله خامنه اي در نماز جمعه تهران روز شنبه مردم به دعوت مهدي كروبي و تاييد جناح سبز موسوي به خيابان ريختند و شنبه سياه و خونيني در تاريخ اين سرزمين ثبت شد. اما در وراي اين اتفاقات كساني به دنبال اهدافي ديگر بودند و سعي داشتند با هزينه مردم آمده به خيابان براي خود جايگاه و آينده سياسي بسازند. سلطنت طلب ها و رضا پهلوي ( فرزند شاه فقيد ايران ) كه بعد از سي سال طرد شدن از جامعه سياسي ايران فرصت را براي وارد شدن دوباره به صحنه مهيا ميديدند با سه چهر متفاوت (هماهنگ شده يا اتفاقي ) به ميدان آمدند تا آب رفته را به جوي باز گردانند.
چهره اول موضع رسمي شخص رضا پهلوي بود كه دم از برگزاري رفراندوم آزاد و بنا نهادن دمكراسي د رايران براساس راي مردم ميزد ، ايشان با حضور در تلويزيون و ارسال نامه و منتشر كردن بيانيه هاي متعدد از سر همدردي با مردم ايران برآمدند و با اين تلاشها سعي در نشان دادن خود به عنوان فردي آزاديخواه و مردمي كردند تا بلكه بتوانند اينگونه عدم مقبوليت خويش در جامعه سياسي ايران را رفع كرده و روزنه اي براي كسب مقبوليت ايجاد كنند. كه البته اين كار ايشان با گريه كردن بر قبر پدر و گفتن اين جمله كه راهت را ادامه خواهم داد بسيار متناقض مي نمود و احتمالا با آنچه در سر ميپرورانند هم همينطور .
چهره دوم را آن دسنه از طرفداران ايشان كه در وب سايت هاي اجتماعي و متن جامعه ( بيشترجوامع ايراني خارج از ايران ) با ژست روشنفكري سلطنت مشروطه را به عنوان نظام سياسي آينده ايران تبليغ ميكردند به نمايش در آوردند. افرادي كه با ارجاع دادن مخاطب به آزاديخواهي رضا پهلوي در بيانيه ها و نامه هايشان آرام آرام دم از سلطنت مشروطه و ايجاد جايگاه نمادين براي رضا پهلوي در صورت ايجاد تغير در سيستم قدرت در ايران مي زدند . آنها تحت پوشش دمكراسي خواسته خود را كه قبلا جرات بيان آن را ( به دليل امتناع مردم ) نداشتند مطرح ميكردند و سعي در عادي جلوه دادن آن و از بين بردن قبح سلطنت كه مردم ايران خود آن را به تاريخ سپرده بودند ميكردند. با اين همه در اكثر مواقع همانگونه كه انتظار مي رفت با واكنش( تند و آرام ) مخاطبان و عدم پذيرش خواسته هايشان مواجه ميشدند كه با چسباندن سخنان مخالف به تبليغات بد جمهوري اسلامي و پوشش دمكراسي و حق بيان بلافاصله آنها را تهديد و محكوم ميكردند . بيشتر افرادي كه در اين تحولات ارتباطات اجتماعي وسيع داشته اند و يا در وب سايت ها و فرم هاي عمومي فعال بوده اند با اين دسته دوم برخورد كرده اند.
چهره سوم همان واقعيت امر است كه از سوي برخي طرفداران متعصب و سينه چاك سلطنت بعضا در تجمعات خارج از كشور نمايش داده ميشد . افرادي كه با پرچم شير و خورشيد به نشان از سلطنت ( در حالي كه اين پرچم نماد سلطنت نيست و پرچم ملي ايران است ) در بين معترضان حاضر شده و شعارهاي جهت دار ميدادند و سعي داشتند با ايجاد جوي احساسي و استفاده از تحركات به وجود آمده و جمعيت حاظر مقبوليتي در ديدگاهشان ايجاد كرده و اعتراضات را نزديك به گرايش دلخواه خود معرفي كنند . اين افراد به صراحت دم از سلطنت زده و با به كار بردن واژه هايي همچون رضا شاه دوم و اعلي حضرت خواستار به قدرت رسيدن دوباره رضا پهلوي بودند.
به نظر مي آيد كه رضا پهلوي و سلطنت طلب ها تمام توان خود را براي كسب جايگاهي نمادين در صورت به وجود آمدن تغيير در ساختار قدرت در ايران به كار گرفته اند كه در اين بين شعار همدردي با مردم و آزادي خواهي از سوي آنها كمي مضحك به نظر ميرسد چون واضح است كه اگر امكانش بود دم از سلطنت مطلقه هم ميزدند و چون سلطنت مطلقه كاملا با دمكراسي در تضاد است نميتوانند تحت پوشش دمكراسي آن را مطرح كنند و سريعاً از سوي مردم سر جايشان نشانده خواهند شد .
جالب است كه با وجود شنيدن صداي بلند و واضح مردم ايران كه شعار ميدادند :» مرگ بر ديكتاتور، چه شاه باشه چه دكتر » هنوز طرفداران سلطنت واژه شاهزاده را بارها و بارها به كار برده و با اين تفسير كه اين لقبي حقيقي است و ايشان فرزند شاه هستند به منتقدانشان پاسخ ميدهند. شعار مردم در تظاهرات اخير نشانه تنفر از شاه وسلطنت به همراه حكومت فعلي بود و روشن است وقتي كه شاه لقب منفوري است شاهزاده هم بهتر از آن نخواهد بود . البته اين نفرت طبيعي است چرا كه شاه و شاهزاده ياد آور ظلم و خود برتر بيني افرادي تحت اين القاب است كه آقا و رعيت ميكردند و بر اساس رابطه خوني براي خود اصالت و شرف و نجابت تعريف ميكردند و ديگران را در رده هاي بعدي قرار ميدادند.
اما حرف دل ،
شايد سلطنت طلب ها و گرايشات نزديك به اين طيف بعد از انقلاب تا كنون هزينه هايي براي راه اندازي سايت ها و تلويزيونها در جهت مخالفت با جمهوري اسلامي و اطلاع رساني بر ضد آن پرداخت كرده اند و به نوعي خود را در ماجراهاي سياسي ايران دخيل ميدانند . حرف من اين است كه اگر اين كار ار كرده ايد و دلسوز جامعه خود بوده ايد كه آفرين بر شما و با در نظر گرفتن اين نكته كه همه در حال هزينه دادن بوده اند ( چه بسا هزاران بار بيشتر از شما ، هزينه هايي همچون تحمل سوهان خوردن روح و فقر و خفقان و هزاران برچسب و زندان و خون ) بياييد همانند يك شهروند عادي ديگر در اين كشور زندگي كنيد و همانطور كه دلسوز اين مرز و بوم بوديد اكنون هم اساس را بر برابري بگذاريد و براي اين مردم رنج ديده از استكبار ، نيت نيك داشته باشيد . اگر هم اين هزينه ها را براي رسيدن به جايگاه نمادين مطلوبتان كرده ايد كه هيچ منتي بر اين مردم نداريد و چه بسا ما را فريفته ايد و دسته كم گرفته ايد.
و يك جمله ديگر هم بر اين حرف دل اضافه كنم : اين لفظ شاهزاده ناخوشايند و خودپسندانه است . ميدانم فرزند شاه سابق هستيد ولي از اين بابت برايتان هيچ امتيازي قائل نميشوم و حتي يك منفي به حسابتان واريز ميكنم ،وقتي از اين لفظ استفاده ميكنيد يك منفي ديگر هم به آن اضافه ميكنم.
دوست داشتن در حال بارگذاری...