کامران دانشجو (وزير علوم) در مراسم افتتاح طرحهای عمرانی دانشگاه علم و صنعت ایران، هشدار داد که اگر در دانشگاهی مراسم مذهبی برگزار نشود، یا صدای اذان ظهر در آن بلند نشود و یا نمازخانه نداشته باشد، آن دانشگاه اصلا نبايد وجود داشته باشد و بايد با خاک یکسان شود!
سالها پيش از اين که آقاي وزير علوم دانشگاه را تهدید به یکسان شدن با خاک کند، آيتالله خميني کمر به قتل دانشگاه بست و به گمان خود با راه انداختن انقلاب فرهنگي چنين کرد! جرمي که امروز از سوي حکومت به دانشگاه نسبت داده ميشود،همان است که آيتالله خميني نسبت داد. بيشرمي در بيان آن نيز به همان ميزان است. تنها تفاوت در اين است که امروز ديگر از حمايت و سکوت مردمي در جوي احساسي و موافق با حکومت خبري تيست. آن روزها جرم دانشگاه غربي بودن و شرقي بودن بود. جرم دانشگاه نبودن در خط آيتالله خميني بود. اساتيد و متخصصاني که خارج از اين خط بودند از دانشگاه اخراج شدند. تعهد جاي تخصص نشست و ستاد انقلاب فرهنگي با علی شریعتمداری، محمدجواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد و جلالالدین فارسی کار خود را شروع کرد.
اما چه شد؟ چه شد که دوباره از دانشگاهها صداي مرگ بر خامنهاي برخاست؟ چه شد که دانشگاه با وفاداري به نامش و مبتني بر ماهيتش، خط امام را بار ديگر لگدمال کرد و ثابت کرد که هدايت دانشگاه به مسير خلاف دانش، نشدني است! آيا انقلاب فرهنگي برخلاف خواست حکومت شکسته شد؟ آيا اين دانشجويان که بار ديگر در راه آزادي کشته شدند و زندان رفتند و خون دادند از آسمان بر زمين افتادند؟ آيا آمريکاي جهانخوار آنها را دزدکي از پنجاه توماني دردسر ساز براي حکومت گذراند؟ آقاي وزير علوم که دانشگاه ويران ميکني، دانشگاه يعني مکاني براي دانش، يعني خانه دانايي. اشتباه شما اين است که ميخواهيد خط دانش را در مسير جهل برانيد! دانشگاه را چه به فرهنگ بسيجي و ولايي؟! اصلا فرهنگ را چه به ولايت؟! اين همه کشتيد و بستيد و اخراج کرديد چه شد؟
دليل ديگر آن که اين کار نشدني است، نياز دانشگاه به دانش است. هرچند سطح علمي دانشگاهها در حد مدارس متوسطه پايين آمده و اساتيد و دانشجوها و مردم نيز خود به اين مهم واقفند، اما اگر هنوز اسمي هست و هنوز از سردرها کيف و کتاب به دستها عبور ميکنند، دلیلش آن چند نفر باقیماندهای هستند که حکومت مجبور به تحمل آنها است. دیگر بیش از اين چه چیزی را میخواهید ویران کنید؟ همین چند نفر دلسوز هم خود خواهند رفت وشما در باتلاقی از پپولیسم و دروغ که تنها خود در آن میافتید گرفتار خواهید شد. امروز دیگر آن روزهای دروغ بافی در دامان امن مذهب نیست! آقای وزیر علوم، حنای امام زمان دیگر رنگی ندارد.
گاهی اوقات چنین به نظر میرسد که حکومت با تاکید بر دوباره آزمودن راههایی که بارها آزموده شده است و فرجامی جز هلاکت ندارند، کمر به قتل خود بسته است. مگر میشود اجبار به پذیرفتن موازینی که شعور بشر را به سخره میگیرند، انقلاب فرهنگی نامید؟ مگر در این روزهایی که اندیشههای گوناگون تنها با یک کلیک در دسترس افکار تلنگر خورده کنجکاو قرار میگیرند، اجبار به تکصدایی و حذف دگر اندیشی شدنی است؟ هنوز این آب و خاک از زخم هجران اندیشمندان و متخصصان و دانشمندانش در فغان است. آنچه در دانشگاهها فریاد مي شود، تنها یک قدم جلوتر از فریاد محافظه کاران کوچه و بازار است. دیدیم که با فاصلهای به کوتاهی یک قدم، مردم نیز فریاد برآوردند. مگر میشود فقرو بدبختی ونفتخواری و واردات و عقب افتادگی فرهنگی و سقوط اخلاقیات را با هیاهو و صرف هزینههای گزاف تبلیغاتی پوشاند؟ چه شد آن ماهوارهای که به فضا رفت؟ چه تغییری در معیشت مردم و اوضاع نابسامان اقتصاد و کشاورزی و سایر مواردی که ادعا میکردید ایجاد شد؟ زخمی که فقدان حضور اهالی اندیشه و علم بر پیکر این مملکت وارد آورده است عمیقتر از این حرفها است.
اکنون دم زدن از یک انقلاب فرهنگی دیگر و راندن اندیشمندان و متفکران، نمک پاشیدن بر زخم مردم و بلندتر کردن فریاد حاصل از درد آن زخم است. دانشگاه از آنجا که نامش دانشگاه است، همواره فرزندان خلفی تولید میکند که پیشگام فریاد برآوردن از درد آن زخم کهنه است. دانشگاه هرگز پادگان نخواهد شد. چنین اقدامی تنها به گریختن اندیشمندان خواهد انجامید که هم مردم و هم دانشگاهیان در فراغشان فریاد خواهند زد. بیگمان این بار فریادی بلندتر برخواهد آمد و تداوم قدرت آن نیز بیشتر است.
از طرفي ديگر هم متفکراني که پشتوانه فکري چنين رويدادهايي هستند روزبهروز کم مايهتر و کماثر تر ميشوند. اگر آن روزها افرادي که در شوراي عالي انقلاب فرهنگي نام برده شدند کار خود را به عنوان پشتيبان فکري، چنان بد انجام دادند، امروز افرادي چون رحيم پور ازغدي ديگر جاي خود دارند! افرادي که نه تنها آن ميراث پيشينيانشان را به روز نکردهاند، بلکه آنها نيز در جوي که منتقد و مخالفي جرات سربرآوردن ندارد دچار طنبلي اجتناب ناپذير شده و همان ريسمان پوسيده قبلي را که در آزمون پيشين پاره شد به ميدان آوردهاند. با اين تفاوت که در گذر زمان پوسيده تر گشته است. و باز اين ماجرا تکرار ميشود. عدهاي با گذر از فيلتر در دانشگاه ميمانند و زمان ميگذرد. بازهم اوضاع از حد طاقت افراد فيلتر شده نيز خارج ميشود و فريادهاي ديگري بر ميآيد و دوباره خون و زندان و تعقيب و گريز. در اين ميان آنچه از کف ميرود يک نسل ديگر از سرمايههاي انساني و دانش ملي است.
30 آگوست 2010 at 8:28 ب.ظ.
دوست من
میگی شما مزدور صهیونیستها نیستی پس چرا آب در آسیاب آنها و نفوذی های داخل نظام میریزی
نمیدانی اینها مثل
خوئینی ها و غیره میخواهند که ما خشمگین و ناراحت قهر کنیم و به داخل خانه برویم و نق نق کنیم
اما کور خواندند و بدجوری هم کور خواندند ایران مال ماست انقلاب مال ماست خمینی مال ماست
30 آگوست 2010 at 9:02 ب.ظ.
رفيق! من آنچه را که به نظرم درست باشد مي نويسم. آب به آسياب هرکس ميرود، برود. شما با بازگو شدن نظرات مختلف مخالفيد؟ خوب اگر فکر مي کنيد چيزي که اينجا ميخوانيد درست نيست، شما هم نظر خود و استدلال خود را بياوريد. خوانندگان هم بر اساس شعور خود قضاوت ميکنند. اينجا يک وبلاگ کوچک است با بازديد کننده هاي محدود. بيان کننده ديدگاههاي شخصي نويسنده است. گلايه ها و درد دل ها و … به نظر شما من بايد منطبق با نظر شما بنويسم؟ يعني فکر ميکنيد هرآنچه شما ميپنداريد درست است بايد از ديد همه صحيح باشد؟ من فکر ميکنم اين وبلاگ نويسي تمريني براي رهايي از همين شکاکي ها باشد. البته شما حق داريد شک کنيد. حق داريد نظريه صادر کنيد. حتي حق داريد آنها را هم مطرح کنيد. اما از آنجايي که توضيح ميخواهيد که چرا نظر نويسنده يک وبلاگ «آنگونه است که هست»، من ناچارم پاسخ دهم که همين است. هر کسي نظري دارد و بسيار نيکو است که نظرها تنها بر اساس برداشت از واقعيات بيان شوند و نه از ترس اينکه آب به آسياب که ريخته ميشود!
30 آگوست 2010 at 8:31 ب.ظ.
آقا این عکس باحال از کجا؟
30 آگوست 2010 at 8:44 ب.ظ.
این هم برخی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی:
30 آگوست 2010 at 9:52 ب.ظ.
اشاره ی به جایی کردی اندیشه عزیز , منتها باید درس بگیرن که این کارا جواب نمیده که نمیده
31 آگوست 2010 at 1:07 ق.ظ.
رقص مختلط و مشروب آن هم تازه سرو شد توسط ديگران و خودشان نخوردند. برو خودتو مسخره كن پاسدار دو زاري. تو امثال تو معلوم نبود موقع جنگ كجا بودين حتي اگر جنگ هم كردين نمي تونين واسه مردم منت بذارين. مگه براي خدا نجنگيدين؟ امثال شما وقتي به خارج ميان، مشروب رقص كه خوبه، چنان رفتار پست، هرزه، دور از شان حتي حيوان از خود نشان مي دهند كه تمام اين جانماز آب كشيدن شان مثل خودت- كه چون ديدي خامنه اي از مشايي دلخور است، داري خودشيريني مي كني، اما خودتي- براي مقام و جاه و پول و مدرك و خوشگذراني آن هم نه سالم از نوع هرزگي و دريوزگي. توي پاسدار بيسوادو چه به اين حرفها. مدرك انگلستانت ام كه قلابيه از همين راه چاپلوسي و ارتباطات خريدي. حالا مي موني تا مثل صدام كه اينو از تو سوراخ بيرون آوردن، تو يا جنازتو بيرون بيارن. خوش بگذره
31 آگوست 2010 at 1:11 ق.ظ.
اين آقاي وزير كه مثل ساير مسئولان دولت نهم و دهم در مورد دانشگاه اين اظهارنظرها را مي كنند: دانشگاهي كه چنين و چنان باشد همان بهتر كه با خاك يكسان شود، چون حقيقتا دانشگاهي نمي باشند و با تقلب و روابط مدرك گرفته اند، طبعا ديد دانشگاهي ندارد. اين نتيجه آوردن پاسداران و نظاميان و غيردانشگاهيان به دانشگاه است كه طرز فكر خود را هم با خودشان مي آورند و نتيجه اي جز ضرر به علم و استاد و دانشگاه و كشور ندارد. اطلاع من درباره ايشان دقيق است. ايشان مدرك دكتراي شان جعلي است. قضيه از اين قرار است كه اين آقا به همراه چند نفر كه بر عليه سلمان رشدي تظاهرات كرده بودند توسط پليس انگلستان دستگير مي شود و به ايران اخراج مي گردد. ايشان نيز پس از آمدن به ايران مي رود وزارت علوم كه ما به خاطر انقلاب متضرر شديم و بايد فكري به حال ما بكنيد. وزارت علوم هم يك دكتراي حاضر و آماده به ايشان تقديم مي كند. لازم به ذكر است كه مدرك دكترا در هيچ كجاي دنيا و از جمله ايران توسط وزارت علوم صادر نمي شود و اين دانشگاه است كه مدرك صادر مي كند و وزارت علوم تنها دكتراي صادر شده از يك دانشگاه را تاييد مي كند. اما مدرك ايشان تنها توسط وزارت علوم صادر شده است! اگر يادتان هم باشد هنگام گرفتن راي اعتماد از مجلس زمزمه هاي مدرك جعلي ايشان و عدم دارا بودن تز و استاد راهنما شنيده شد. اما از بالا به رئيس مجلس دستور دادند كه قضيه را جمع و جور كند و نگذارد كه آبروريزي اي مثل كردان پيش بيايد و اگر اين طور شود مردم خواهند گفت كه مسئولان و مقامات نظام همه مدارك شان جعلي است. واقعيت اين است كه امثال ايشان در دولت زياد است. اين ها يا سپاهياني هستند كه مدارك جعلي از خارج خريداري كرده اند و يا مثل معاون اول احمدي نژاد آقاي رحيمي وقتي لو رفت كه مدرك شان مثل كردان از خارج خريداري شده براي حفظ آبرو برايشان مدرك سازي مي كنند. چنانچه براي پس از اين كه لو رفت كه مدرك رحيمي هم درست مثل كردان است، بر اي رحيمي يك مدرك از دانشگاه ايران ساختند كه امتحان جامع را گذرانده و تنها تزش مانده است. ايشان هم به خاطر اين كه رد گم كني كند، آن ها حرف هاي دور از شان انسان را به مردم انگليس زد. تا حالا نمي خواستم اين نكته را فاش كنم اما مي بينم كه اگر روشنگري نشود همين افراد به اين خاطر كه دانشگاهي حقيقي نيستند دانشگاه و كشور و مردمان را بر باد مي دهند. همين طرز تلقي نظامي است كه بحث براندازي نرم و جنگ نرم را ابداع كرده و تمام عرصه هاي كشور را دارد، امنيتي و نظامي مي كند. خواهشمندم براي نجات دانشگاه و كشور اطلاع رساني كنيد.
31 آگوست 2010 at 3:03 ق.ظ.
حرف حساب جواب نداره
اما حرف من ایته که ورای گفتن تمام حقیقت کمی دیپلماسی هم لازمه (نه که دروغ بگی)
مثلن اگر من تمام حقیقتی که میدونم بهت بگم و نهایتن استدلالهام رو بیارم مطمئن هستم چنان حالت بد بشه که تا یک ماه وبلاگ نویسی را کنار بزاری
پس من با خودم میگم چه سود از اینکه ملت از کل دنیا ناامید بشن بزار در همین وضع موجود راه فراری پیدا کنیم
ایران بدون اسلام بدون هویت است و باید اسلام را نگه داریم و آنهائی که اسلام را برای خود مصادره کردند بیرون کنیم
نگفتی عکس مغز توی قفس از کجاست میشه کپیش کرد؟
31 آگوست 2010 at 12:04 ب.ظ.
رفیق, این نظر شما است. به نظر من اسلام باید به قضاوت اشخاص سپرده شود که در جامعه ای آزاد نقد شود. حکومت نباید حامی اسلام باشد. آن عکس را از جستجوی اینترنتی واژه های brain و cage پیدا کردم. برای کپی برداری هم می تونید همینجا روی عکس کلیک کنید و یا اینکه شما نیز جستجو کنید.
در مورد حقیقت نیز، باز این دیدگاه شما است. چرا بیانش نمی کنید تا به چالش کشیده شود؟ چه بسا برخلاف آنچه گفتید شما به همه دنیا امیدوار شوید.
من حقیقت را مفهومی پویا می دانم. هیچ حقیقت واحد و ثابتی وجود ندارد مگر در لحظه.
31 آگوست 2010 at 9:09 ب.ظ.
وعده ی ما روز قدس
میدان هفت تیر