در روزهاي اخير شاهد قوت گرفتن گفتمان دستگيري سران جنبش سبز بودهايم. محاصره خانه مهدي کروبي، تفتيش دفتر موسوي و دستگيري مسئول دفتر ايشان و محدوديتهاي ملاقات با کروبي و موسوي، خبر از جدي شدن عزم حکومت در دستگيري و يا حصر سران جنبش يا حداقل محک زدن واکنش جامعه ميدهد. در اين ميان سيد محمد خاتمي بلاخره خود را از پيله معذوريت و قرار گرفتن اجباري در جبهه دمکراسي خواهي جنبش سبز مردم رهانيد و در طي سخناني که ممکن است به دليل ترس از دچار شدن به سرنوشت موسوي و کروبي باشد، چنين گفت:
» نمی شود با جنبش سبز به اهداف خود رسید.تنها راه زنده نگاه داشتن اصلاحات جدایی از این جریان است. وی با تاکید بر این که «جنبش سبز اصلاحات را به ورطه نابودی کشانده»،تصریح کرده است: مسیر اهداف ما فعلا از خیابان محقق نمی شود و ما در این زمینه باید و حتما فقط راه خودمان را پیش بگیریم. خاتمی در عین حال مسیر جداسازی از جنبش سبز را نیازمند دقت بالایی عنوان کرده و اظهارداشته است:ما دراین شیوه باید کاملا با احتیاط عمل کنیم.اگرمهندسی شده گام بر نداریم ممکن است بدنه اجتماعی موجود که مشترک با جریان سبز است دچار تفرقه و دو دستگی شود. منبع: جام جم آنلاين«
جداي از انگيزه خاتمي براي بر زبان آوردن اين سخنان در شرايط فعلي، که مي تواند از سر ترس باشد، صحبتهاي او گمانها را به اين سمت متمايل ميکند که جنبش سبز، جنبش اصلاحات نبود و مردم در حمايت از اصلاحطلبان به خيابان نيامدند. بلکه بغض چند سالهاي بود که ترکيد و عدم موفقيت اصلاحطلبان در هدايت جنبش سبز در مسيري که خود ميخواستند، نشان دهنده ايجاد تحولي بزرگ در جامعه ايران است که ميتوان آن را جلوهاي از رشد آگاهي حاصل از پيشرفت اطلاع رساني دانست.
جنبش سبز گرچه در ظاهر سبز را از «سيد» بودن ميرحسين موسوي يدک ميکشيد، اما در واقع تنها بهانه ابراز وجود بر عليه حکومت بود که حضور در خيابان را براي مردم ممکن ميکرد. جنبش سبز سيل عظيم مردم ايران بود که اعتقادي به برتر بودن «سيد» نداشتند ولي سبز پوش شدند. به نظر من اين جنبش نقطه آغازي بود براي اتمام وابستگي حرکتهاي سياسي اجتماعي در ايران به مذهب. مردمي که به خيابان آمدند منتظر فتواي هيچ شارع و مرجعي نشدند و حتي در مقابل فتواي شارعين هم ايستادند.
سيد محمد خاتمي به هرحال با بر زبان آوردن اين سخنان، سعي در تبرئه خود از همراهي با جريان جنبش مردمي دارد. اي کاش ايشان زودتر از اينها چنين ميگفتند. چرا که همانطور که جنبش سبز اصلاحات را به انحراف کشيد، اصلاحات نيز جنبش سبز را به انحراف کشيد. البته اگر کمي دقيق شويم، متوجه گونهاي همزيستي در اين جريان ميشويم. اصلاحات ضعيف شده بود و جنبش سبز تنها راه احياي آن بود. از طرفي هم بهرهگيري از اصلاحات تنها راه بيان شدن خواسته هاي مردم بود. بنابراين دوجريان متفاوت، يک اتحاد ضعيف ايجاد کردند تا بر عليه دشمني مشترک وارد عمل شوند. هردو جريان هم چنين ميپنداشتند که متحدشان تنها يک ابزار براي دستيابي به هدف است و پس از حذف دشمن مشترک خود بر امور مسلط ميشوند. اما نکته جالب اينجا است که سيد محمد خاتمي بسيار زودتر از جايي که بايد يک سياستمدار جا بزند، جا زد! شايد اين جا زدن به دليل معذور بودن ايشان و قرار گرفتن در يک عمل انجام شده(حمايت از جنبش سبز) باشد.
اما با اين حال، به نظر من جنبش سبز هرگز نميميرد. در واقع بايد جدا شدن افرادي چون سيد محمد خاتمي از جنبش سبز را يک اتفاق نيک دانست تا از اين پس هيچ کس نتواند که خونهاي ريخته شده در سال 88 را رنگ کند. همينطور اين جدا شدن را بايد به فال نيک گرفت چون بايد کساني در مجلس عاشقان برقصند که از سر بريده نترسند! محال است که آن خونهاي ريخته شده در خيابان بي اثر بمانند و جا زدن کسي چون سيد محمد خاتمي از جنبش سبز موجب لاپوشاني خواست مردم شود. اين عمل برعکس جنبش سبز را قويتر و ريشه اي تر ميکند. شايد مسير دستيابي به خواسته ها و ذخيره شدن انرِي عملياتي طولاني تر شود، اما در آينده حرکت مطمئن تر و خالصتري ظهور خواهد کرد.
درنهايت به نظر من برآمدن اين سخنان از زبان سيد محمد خاتمي، ابراز برائت از ميرحسين موسوي و مهدي کروبي و خيانتي تاريخي است که آيندگان آن را نکوهش خواهند کرد. درست است که سيد محمد خاتمي فردي ولايتمدار است، اما شتر سواري دولا دولا نميشود! ايشان ميبايست زودتر از اينها و پيش از رخ دادن اقدامات اخير حکومت بر عليه کروبي و موسوي چنين ميگفتند.
18 سپتامبر 2010 at 6:16 ب.ظ.
من هم چون شما بسیار به جدا شدن امثال خاتمی و رفسنجانی از جنبش مردمی خوشبین هستم و معتقدم این اتفاقات به اصیلتر شدن جنبش کمک میکند و همچنین نیروهای مردمی که دل خوشی از اصلاحطلبان حکومتی ندارند را به جنبش پیوند خواهد زد و جنبش را از دعوای این جناح و آن جناح به مبارزه بین آزادی و استبداد ارتقا خواهد داد. شاید در کوتاه مدت کمی سردرگمی ایجاد شود ولی مطالبات مردم و جوانان مطالبات سطحی و زودگذر نبوده که بخواهد از بین برود و این بار با چشم بازتر و با هدف روشنتر مطمئنا این مردم آن چه لیاقتشان است که یک حکومت سکولار و مردمی و دمکرات است را به دست خواهند آورد بدون آن که کسی بتواند مطالبات را منحرف و در راستای نظام نشان دهد.
18 سپتامبر 2010 at 6:18 ب.ظ.
جام جم که منبع معتبری نیست .
18 سپتامبر 2010 at 7:19 ب.ظ.
واقعا این سخنان وی مرا به فکر فرو برد چراکه من فکر می کردم یکی از بزرگترین دستاوردهای این دوره اتحاد بین نخبگان است! هنوز نمی توانم نظری در مورد سخنان آقای خاتمی بدهم اما یک نکته را می دانم و آن اینکه دموکراسی از خون در نمی آید یا به شکل بهتر بگویم نمی شود سال ها در سکوت زیست و طی 4 روز به دموکراسی رسید اما پس راه حل من چیست : کمی از اخبار هیجانی فاصله بگیریم و به جریان دائمی زندگی که بر ما می گذرد بیاندیشیم و برای تاثیرگذاری بر روندهای اصلی زندگی ما در ایران است کاری بکنیم مثال : چرا مردم ما همیشه سر بزیر هستند وقتی به جایی مراجعه می کنند (احترام مسئله جداست) ، چرا ما به طور واقعی و فراگیر سندیکا برای احقاق حقوق خود نداریم و اصلا چرا نمی توانیم کار گروهی انجام دهیم و … به نظر من اخبار واقعی این قبیل مسائل هستند و بقیه خبرها عواقب این اخبار اصلی هستند . زنده باد جنبش سبز
20 سپتامبر 2010 at 2:41 ق.ظ.
سلام
خاتمی و موسوی در بخشی از زمان نماینده درخواست مردم هستند و زمانی که از همراهی مردم جا بمانند و یا دوری کنند این افتخار نصیبشان نخواهد شد- همین
20 سپتامبر 2010 at 4:27 ق.ظ.
خیر ، آقای حاتمی به فکر جدا شدن از جنبش سبز نیست. بلکه فکر میکند این جنبش سبز است که بسی فراتر از حدود و توانایهای ایشان و سایر رهبران اسمی جنبش گام میزند. مثلا همینکه کل حرف جنبش امروز شده است سکولاریسم و وی این خطر را حس کرده که برای یک معمم پشتیبانی از حکومت جدا از دین یعنی ارتداد صد در صد و حتی جوامع روحانیت هم قادر به حمایت از او نیست- در میان رهبران جنبش سبز تنها آقای موسوی گفت نگؤید جدایی دین از حکومت، بگویید رهایی دین از حکومت، البته در معنی یعنی همان، اما با کلاه شرعی. حتی آقای کروبی هم تاکنون در این باره سخنی نگفته. اما این شعار اول و نهایت خواست همه جنبشیان سبز است . حال به جای آب در آسیاب دشمن انداختن بهتر است به هر وسیلهای این سرمایههای آینده نزدیک را کمک کنیم که از خطرات در امان مانند. دامن زدن به این افکار یعنی همکاری با حکومت. این نوع بحثها احتمالا بوی خیانت و یا شاید نفوذ عوامل دشمن در جبهه سبز میدهد. به هر حال آنها هم بیکار نمینشینند. ساویز – د
20 سپتامبر 2010 at 4:32 ق.ظ.
ساويز جان يعني معتقديد بايد بي تفاوت باشيم؟ من فکر ميکنم خاتمي بايد تکذيب يا تاييد کند.
20 سپتامبر 2010 at 6:35 ق.ظ.
جناب خاتمی مگه وقتی كه بود، خيلی بود؟؟؟؟ اصولاً ايشان از همان اولش هم نبود كه حالا بخواهد نباشد.